four: twin

275 55 6
                                    

گفتم: چند دقیقه این جا بنشین و

به من تکیه بده.

گفت: کارم از تکیه گذشته.

دلم می‌خواد توی بغلت بمیرم

"Yoongi"

گردنبند رو محکم فشردم امکان نداره اصلا ممکن نیست بخوام بهش نزدیک بشم .

ولی این گردنبند .....

گردنبند رو بهتر از هر شخصی میشناسم این گردنبند ارامش جینِ ، گردنبند دوستی ما .

دوستیمون ....

" : یا معلوم هست شما کجایین سه ساعته منتظر تونم

خندهاشون بلند شد

+ ایگووو هیونگیمون عصبی شده ، رفته بودیم پیش وی هیونگ

: کجا میریم ؟

_ میخواییم بریم گردنبند بخریم !

: چطور گرنبندی ؟

_ماه خورشید و ستاره که نماد دوستی خودمون باشه "

مشتمو باز کردم به گردنبند ماه نگاه کردم ، این گردنبند منبع ارامش جینِ و میدونم که از نبودش چقد قراره دیونه بشه .

ولی در حال حاظر قلب من دیونه شده ، انگار داشتم یه حمله عصبی دیگه رو تجربه میکردم درد داشت ، اجزای قلبم دارن از دلتنگی متلاشی میشن .

زوزه غمگین گرگ درونم رو شنیدم ،دستمو روی قفسه سینه ام گذاشتم .

: تو هم دلتنگی اینو میدونم ولی درک کن ، خواهش میکنم من نباید دوباره عاشق بشم ، میدونم من همین الانشم عاشقم ، ولی لطفا اونا برای ما نیستن بتا .

تا وقتی متوجه بشم صورتم خیس اشک شده بود و تمام وجود گریه میکردم ، گریه کردم به حال خودم گرگ شکسته ام ، سرنوشت بی رحمی که مثل فاحشه ای فقط بلد بود اوضاع رو داغون تر کنه .


نفس عمیقی کشیدم الان وقت گریه نبود فاک نباید این اتفاق میوفتاد ولی حس رهایی که بهش احتیاج داشتم رو بدست اوردم .

: الان وقت گریه نیست مین یونگی .

اینو خطاب به خودم یا گرگ درونم گفتم نمیدونم ! فقط میدونم احتیاج داشتم با تخیله حجم زیادی از دلتنگی هنوزم که هنوزه اون حجم ازش رو حس میکنم .

ساکی که ساکورا برام از قبل جمع کرده بود رو پیدا کردم، لازم بر این بود که امروز برای دیزاین دفتر برم ولی من فقط احتیاج داشتم خودمو رو بغل کنم ‌.

𝑶𝒖𝒓 𝒃𝒆𝒕𝒂Where stories live. Discover now