Play slide with hyung..,?

137 17 1
                                    



"هیونگییییی لطفا برام خم شووو"

پسر بزرگتر اخماشو تو هم کشید و به پسری که با نگاه براق و شیشه ایش بهم خیره شد بود توپید

"میفهمی چی از من میخوای کوک؟برات خم شم؟ مسخرس"

جیمین عصبی گفت و سعی کرد در برابر چشمایی که میتونست قسم بخوره مظلوم ترین نگاه رو داره وا نده
اما پسر کوچکتر بیشتر بهش نزدیک و دستای مردونشو بین دستای خودش گرف و دوباره نگاه پاپی طورش رو به دوست پسر انسانش داد

"خودت میدونی منظورم اون نیست من فقط میخوام یکم بازی کنممم"

جیمین خودش خوب متوجه منظور اون مورف کوچولو شده بود و میدونست اگه به خواستش عمل کنه باید با کمر نازنینش خداحافظی کنه و سعی داشت با این روش و کلافه نشون دادن خودش یجوری از انجام دادنش فرار کنه

عادت جدیدی که پیدا کرده بود تا حوصله اش سر می‌رفت ، به حالت مورفی در می‌اومد و تا وقتی خسته میشد روی کمر پسر مو قهوه ای سرسره سواری میکرد و حتی اگر اینکارو ساعت ها انجام می‌داد هم خسته نمیشد و این جیمین بود تمام مدت مجبور بود کمرش رو قوص بده و دستهاش رو ستون بدنش کنه و به میز تکیه بده تا پسر کوچولوی لوسش بتونه بازی کنه

جیمین گریه مصنوعی کرد و دستش رو روی صورتش کشید
پسر خرگوشی اینبار تحمل نکرد به حالت خاص خودش در اومد و با حالت قهر لباشو اویزون کرد و به صورت نمایشی بغض کرد و روشو برگردوند
دستاشو خیلی کیوت زیر بغلش زد روی زانوهای کوچولوش نشست
وبازم هم جیمین بود که طاقت نداشت کوک اونطور براش دلبری کنه و باهاش قهر بمونه
سرش رو خم کرد و از یک طرف یه نیم رخ پسر  بند انگشتی نگاه کرد

"مورف کوچولوم؟"

کوک سرش رو به جهت مخالف چرخوند گره دستاش رو زیر سینش محکمتر کرد
سرش رو به دوطرف تکون داد تا موهای لختی که جلوی دیدش هستن کنار برن و جیمین برای بار هزارم برای کیوتی فرای استانداردش ضعف رفت

"خیلی خوب تو بردی ، تا هر وقت بخوای میتونی بازی کنیT^T "

جیمین خم شد و باشتی که محل فرود دوست پسرش بود رو جایی رو زمین تنظیم کرد تا مبادا 
خرگوش عسلیش آسیب ببینه
مورف نیمه انسان لبخند خرگوشی خبیثش رو از دید پسر بزگتر پنهون کرد و با ناز و اکراه بلند شد
با چشماش همونطور که دست هاش زیر سینش بود اشاره کرد که پسر خم بشه
جیمین تکخندی کرد و به خواستش عمل با یک دستش کوک رو بلند کرد و روی کمرش گذاشت و فقط فقط دو ثانیه کافی بود تا صدای خنده های از سر شادی و هیجان بند انگشتی موسیقی لذت بخش گوش های تنها انسان اون خونه بشه..

برای آخرین بار سر خورد و وقتی رو بالشتک ابی رنگ روی زمین افتاد با خستگی خندید و بدنش رو کش داد تا کمی از کوفته گیش کم شه

جیمین خندید و صاف ایستاد و رفت تا برای خرگوش کوچولویی که الان چشماش خمار بودن و خبر از خواب‌آلودگیش میداد خوراکی آماده کنه تا با شکم گرسنه به خواب نره

کارش فقط یک دقیقه طول کشید و وقتی برگشت جونگکوک روی همون بالشتک به خواب رفته بود و دستهاش روی هم زیر سرش گذاشته بود جنین وار تو خودش جمع شده بود و با دهان نیمه باز نفس های کوتاه میکشید و صداهای کیوت از خودش درمیاورد

اهی کشید و بشقاب توی دستش رو روی میز قرار داد و برای اینکه خواب پسرکش بهم نخوره با همون بالشت روی دستاش بلندش کرد
کوک بخاطر تکون ختی خفیفی که می‌خورد نق‌نق ارومی تو خواب کرد اما خیلی زود دوباره خوابش عمیق شد

پسر مو قهوه ای بالشتک رو روی تخت قرار داد و خیلی اروم مورف کوچولو رو روی دستاش بلند کرد و روی بالشت تخت گذاشت و گوشه پتوی سفید بهاره رو روی بدن پانزده سانتیش کشید

دوباره کمرش رو صاف کرد و بخاطر درد خفیفش کمی اخم کرد اما خیلی زود بخاطر خرگوشک روی بالشت لبخند عمیقی روی صورتش نقش بست
خم شد بوسه ای روی لبهایی که الان یک دهم لبهای خودش هم نبودن زد و از احساسی که که اون لمس بهش داد غرق خوشی شد

کنارش دراز کشید و با نگاه کردن به موجودی که تمام و کمال مال اون بود و لبخند های گاه و بیگاهش اون هم در رویای خواب شریک شد


END:)

Good night😊

Вы достигли последнюю опубликованную часть.

⏰ Недавно обновлено: Aug 29, 2023 ⏰

Добавте эту историю в библиотеку и получите уведомление, когда следующия часть будет доступна!

little book Место, где живут истории. Откройте их для себя