𝐫𝐮𝐧︲𝐦𝐢𝐧𝐬𝐮𝐧𝐠

292 39 71
                                    

نگاهش رو برای یک دهم ثانیه به آینه جلو داد و وقتی از بسته بودن چشم‌های پسرکی که رو صندلی عقب خودشو جمع کرده بود مطمعن شد، با خیال راحت برای چند ثانیه براندازش کرد.

پاهاش رو توی شکمش جمع کرده بود و یکی از دست‌هاش رو دور زانوهاش حلقه کرده بود، انگشت‌های دست دیگه‌ش بین موهاش قرار داشتن و کف دستش سفتی بالشتک صندلی رو براش جبران می‌کرد.

بدنش یکم مایل به در ماشین بود و مینهو قبل‌تر حواسش بود که درِ سمت جیسونگ رو قفل کنه پس خیالش راحت بود.

بالاخره نگاهش رو از آینه مستطیلی شکل گرفت و قبل از اینکه به جاده رو به روش بدتش، نگاه گذرایی به صندلی خالی کنارش کرد که فقط با گوشیش و چندتا خرت و پرت پر شده بود. نمی‌تونست این رو انکار کنه که ترجیح میداد اون جسم کوچیکِ روی صندلی عقب، کنارش باشه تا بتونه هر از گاهی نازش کنه، ولی این هم می‌دونست که پسر کوچیک‌تر وقتایی که زیاد روی مود نیست چقدر حساس می‌شه و نمی‌تونه طولانی مدت ثابت یه جا بشینه، احتمالا همون صندلی عقب هم اونقدرها براش خوشایند نبود ولی حداقل جای تکون خوردنِ کمی داشت.

ذهنش پر از صدا بود و سکوت کر کننده ماشین رو‌ نمی‌شنید، به شب قبل فکر می‌کرد و اینقدر براش دور بود که حس می‌کرد حداقل یه سال گذشته. خبر داشت که جیسونگ خواب نیست، صدای نفس‌هایی که تو بیداری می‌کشید با وقتی که خواب بود، متفاوت بودن و مینهو داشت فکر می‌کرد خیلی عجیبه که متوجه این تفاوت می‌شه؟

"می‌خوای آهنگ بذارم؟"

با صدای ملایمی پرسید و ترجیح می‌داد جواب سوالش منفی باشه، اونی که همیشه آهنگ می‌ذاشت خود جیسونگ بود و مینهو هیچ ایده‌ای نداشت که باید چه آهنگی انتخاب کنه.

طولی نکشید که با شنیدن "نه" ضعیفی نفسشو بیرون داد و دوباره به جاده سبز رو به روش زل زد.

"فکر کنم یکم دیگه می‌رسیم به یه شهر، نمی‌دونم این وقت صبح جایی باز باشه یا نه ولی نگه می‌دارم ببینیم. گرسنته؟"

با سوال هیونگش، لای پلک‌‌های کم‌جونش رو باز کرد و اسکرین گوشیش رو جلوی صورتش گرفت و با دیدن ساعت پنج صبح زیر لب هومی کشید، هوا روشن نشده بود و فکر می‌کرد نصفه شبه.

"تهوع دارم."

برای کلمه‌های بیشتر زیادی خسته بود و به همون چندتا اکتفا کرد.

"پس اول یکم آب بزنیم به صورتت تا بهتر شی، فکر کنم داروخانه باز باشه برات قرص بگیرم"

"دارم خودم"

جوابای کوتاهش برای قلب مینهو زیادی دردناک بود، عادت داشت پسر رو پرحرف و شلوغ ببینه و وقتایی مثل الان که اینجوری ساکت می‌شد قابل تحمل نبودن.

احتمالا اشکالی نداشت که تو جاده‌ای که ماشینی جز خودشون نبود یکم سریع‌تر بره. به هر حال خودش هم خسته بود و نیاز به یکم استراحت داشت، کل دیشب رو نخوابیده بود و تقریبا دو ساعتی شده بود که داشت رانندگی می‌کرد.

𝖪𝗉𝗈𝗉 𝖮𝗇𝖾𝖲𝗁𝗈𝗍𝗌Where stories live. Discover now