خیسی مژههاش اجازه خوندن تابلوی نئونی راهروی کلاب رو بهش نمیداد. حتی تشخیص رنگش هم کار آسونی نبود، آبی بود؟ بنفش یا ارغوانی؟
نمیتونست از مکانی که توش گیر کرده بود خودش رو نجات بده چون زمان واسش متوقف شده بود؛ وگرنه مگه آزاد کردن مچ دستاش از بین انگشتای اون عوضی چقدر سخت بود؟
"گفتی اسمت چی بود؟"
خنکی دیوار پشتش و نفس گرم و بدبوی پسر غریبه توی گردنش تضاد سنگینی بود، اونقدر سنگین که انگار مشتی توی صورتش بود و باعث شد جونگهان تازه به خودش بیاد.
"ولم کن آشغال"
با ضربه زانوی پسر هیکلی توی پهلوش صداش از نیمهی جملهش خفه شد.
"خیلی خوشگلی فقط کنجکاو بودم اسمت چیه ولی مهم نیست. منو ویکتور صدا میکنن. اگه جای این حرفای زشت اسممو ناله کنی قول میدم لذت بیشتری بهت بدم هرزه کوچولو"
بین مکهای عمیقی که به پوست نرم پسر محبوس شده توی بغلش میزد، زمزمه کرد.
"من هرزه نیستم عوضی"
همه قدرتش رو توی صداش جمع کرد و با این که امیدی برای متوقف کردن پسر نداشت ولی در کمال ناباوری مچ دستاش آزاد شد و دیگه به دیوار پشتش فشرده نشد. سرش رو بالا آورد و با دیدن صحنه رو به روش چندبار پلک زد. هنوز تار میدید.
"داری چه گوهی میخوری کثافت؟"
صدای جدید براش آشنا نبود.
"تو کدوم خری هستی دیگه؟ گمشو مزاحم کارم نشو"
صداش خفه شد وقتی مشت محکم نفر سوم روی صورتش نشست و حالا ویکتور اونی بود که به دیوار مقابل چسبیده بود و یقه لباسش بین انگشتهای کشیده مرد غریبه جمع شده بود.
جونگهان آستینش رو روی پلکهاش کشید و حالا که دید واضحتری داشت به پشت سر پسر مو بلوند خیره شد. هنوز گیج بود و نمیفهمید چخبره. فقط میدونست باید از اون راهروی خلوت فرار کنه و بیشتر از این خودشو توی دردسر نندازه.
"به چه حقی دستای کثیفتو به دوستپسر من زدی؟"
ویکتور با مشت بعدیای که به صورتش خورد بلند خندید و سونگچول با چشمهای گرد شده و ابروهای گرهخوردهش نگاهش کرد.
"اوه، دوستپسرت بود؟ واسه همین فرار کرد؟"
یقه پسر مست رو ول کرد و بیاهمیت به افتادنش روی زمین، روشو برگردوند. با دیدن جای خالی پسر مو بلندی که چند دقیقه پیش صداشو شنیده بود لبخند کجی زد.
...
با برخورد آب خنک به صورتش، نفس راحتی کشید و توی آینه دستشویی خالی کلاب نگاهی به خودش انداخت، تار موهای مشکیش از گرهی کش موهاش به طرز نامرتبی بیرون اومده بودن. دکمههای بالایی پیراهن سفیدش باز شده بودن و آرایش ملایم چشمهاش پخش شده بود.