تمام وزرا تو قصر شرقی جایی که جلسات مهم کشوری اونجا برگذار میشد جمع شده بودن
جنگی که بیشتر از یک سال طول کشید بلاخره با درایت و توانایی امپراطور جونگکوک با پیروزی به پایان رسیده بود_فردا با ورود امپراطور جونگکوک به قصر جشن بزرگی برگذار میشه ازتون میخوام همتون حضور داشته باشید و ازش لذت ببرید
با تموم شدن حرف تهیونگ وزرا تعظیم کردن تمام قصر منتظر این جشن بودن منتظر بودن تا اضافه شدن سه قبیله بزرگ از کشور دانگ بویو به مرز های کشور خودشون رو جشن بگیرن
+عالیجناب گستاخی منو ببخشید ولی می خواستم درمورد موضوع مهمی باهاتون صحبت کنم
_ چه مشکلی پیش اومده وزیر چو
+حرفی که میخوام بزنم ممکنه ناراحتتون کنه قربان ولی میخوام اینو بدونید که فقط به دلیل نگرانیم میخواستم این سوال رو بپرسم
_سوالتون رو بپرسید،مشکلی نیست
+شایعه ای تو شهر پخش شده که امپراطور جونگکوک در جنگ آسیب دیدن
تهیونگ منتظر بود که یکی به این موضوع اشاره کنه و خیلی خوب میدونست آخر این بحث قراره به کجا کشیده شه "ولیعهد"
برای چند ثانیه سکوت تمام سالن رو پر کرده بود دست های مشت شده امپراطور نشون دهنده خشمگین شدن ایشون بود_ وزیر چو، چطور جرات میکنی درمورد همچین شایعه های بی اساسی صحبت کنی
فرمانده نامجون بعد این جلسه به شهر میری و کسی که این شایعه رو پخش کرده پیدا میکنی میخوام وسط شهر اعدامش کنید+دستورتون اطاعت میشه امپراطور
.
.
.
بعد از جلسه با تنها افرادی که تو زندگیش بهشون اعتماد داشت تو اتاقش جمع شده بودن_بیشتر از یک ماهه که جونگکوک رو ندیدم و حالا که فردا میخواد برگرده اون عوضیا باید اینجوری برن رو مخم
+من نمیفهمم تا کی قراره تو و جونگکوک از این موضوع فرار کنید این کشور به یک ولیعهد نیاز داره تهیونگ
_اوه لیسا واقعا ازت ممنونم که یادآوری کردی
= چرا عصبانی میشی تهیونگ؟شما دو نفر تا کی میخواید لج بازی کنید؟از اولش هم میدونستید رابطه تون به یک شخص دیگه هم نیاز داره تا بتونه ولیعهد رو بدنیا بیاره
_رابطه ما همین الانشم کامله و به کس دیگه ای نیاز نداریم شما دوتا هم بهتره همین الان دهنتون رو ببندید تا ندادم بندازنتون زندان
=آه الهه ماه، وقتی تو اینطوری رفتار میکنی جونگکوک دیگه قراره چکار کنه
_فقط خفه شو نامجون خب؟
÷بهتره امپراطور رو تنها بذاریم تا برای فردا استراحت کنن میتونیم سرفرصت دراین مورد صحبت کنیم