Part - 5
─
"بچرخ تا بچرخیم."
کلاه کپش رو پایینتر کشید و کولهی سنگین روی دوشش رو گذاشت روی صندلی کمک راننده و پشت فرمون نشست و روبه گربههاش چرخید.
"یکم صبر کنید لطفا."
کمی بیشتر در زیپ کیفش رو باز کرد تا گربههاش آزادتر باشن و بعد به سمت مقصدش راه افتاد.
جونگکوک بعد از اون به پشت سرش راه افتاد با ماشین و جیمین با یه نیشخند از آینهی بغل داشت تماشاش میکرد.
"تو هم بازیچهی این مرتیکه سایکو شدی بچه."
-
جیمین بعد رسیدن به مقصد مورد نظرش ماشین رو جایی پارک کرد ک دورش هیچ ماشینی نبود.
با کولهی توی بغلش پیاده شد و داخل رفت تا خریدهاش رو انجام بده.
جونگکوک با رفتن جیمین و گذشت زمانی کسل کننده توی ماشینش، برای چند لحظهای رو بیرون رفت تا بره چیزی برای شکم خودش بخره.
جیمین از پشت شیشه که منتظر ایستاده بود، با ضربهی روی شونش سمت زن برگشت و با تشکر سریع پلاستیک وسیلههاش رو به دست گرفت.
از فرصت استفاده کرد و خیلی تند رفت داخل ماشینش و بعد روشن کردن پاش رو محکم روی گاز فشرد تا فقط از نبود اون پسر استفاده بکنه و از دسترسشون محو بشه.
YOU ARE READING
Yoonmin | 𝐀𝐔
Fanfiction『 عی یـو ها 』 - | • خب این بوک تغییر کرد به بوک عی یو ها، یعنی یه مجمومه از عی یو های کوتاه ، مختص یونمین/مینیون. | • درمورد ژانرشون و اسمشون اول تیتراشون هست یسریاشونم احتمالا دو یا سه یا حتی چهار پارت شدنم داره که توی هرکدوم با اسماشون مشخصه