Part 1

166 8 2
                                    


همه دور میز داشتن صبحانه میخوردن
جونگ:جین
جین:بله پدر بزرگ
جونگ:امروز باید بری دادگاه دوتا راه حل داری یا اینکه تا آخر عمر هزینه های اون دختره جیسو و بچشو بدی یا اینکه کلا باهاش ازدواج کنی و اونو بیاری حالا کدوم راه رو انتخاب میکنی
جین:معلومه راه حل اول
جونگ:خیر وقتی اون گند رو میزدی فکر ابرو خانواده رو نکردی حالا که پای شکایت وسط اومده نمیتونی اعتبارمون رو نابود کنی پس میاریش توی همین خونه
جین:اما...
جونگ:دیگه حرف نباشه
جین:بله پدر بزرگ
نامجون:تکلیف دختر جکسون(پدر جنی) چی میشه
جونگ:از مادرش متنفرم اون خون انسان های سطح پایین توی بدنش هست ولی چه کار میتونم کنم به خدمتکار گفتم دوتا اتاق یکی واسه دکتر جکسون و یکی برای خراب کاری این آقا آماده کنه
جیمین :رزی امروز من کاری ندارم جیهون رو میبرم مهدکودک
رزی:لازم نیست خودم میبرم اینجوری مطمئن تر هستم
نامجون :لیسا کجا میری صبحانه نمیخوری
لیسا:نه هر چی کمتر اینجا باشم در آرامش بیشتری هستم
جونگ:فکر اینکه خونه ی مستقل بگیری رو از سرت بیرون کن
لیسا: از همتون بدم میاد
لیسا رفت
کوک:پدربزرگ نمیشه این دختره اسمش چیه همین جنیه اینجا نیاد
جونگ:نه نمیشه میخواهین همه بگن کیم جونگ نوه ی پسرشو توی اون محل های داغون به حال خودش ول کرده
تهیونگ: حالا چرا براش خونه نمیگیرین
جونگ:حرف نباشه هرچی باشه اون بازم دختر پسرم هست
پیش جنی
جنی دانشگاه نمی‌رفت به جاش توی خیابون ها اجرا می‌کرد و مردم بهش پول میدادن
جنی گیتارش رو برداشت اومد از خونه بره بیرون یک ماشین پدربزرگش رو دید جنی از اون پیرمرد متنفر بود
جونگ:کجا سرتو انداختی پایین و میری
جنی:هرجا
جونگ:اگه نیای میگم صاحب خونه بیرونت کنه و اون دوستت اون رو هم بیرون میکنه ولی اگه بیای کرایه ی دوستت که خیلی وقته با هم همخونه هستین رو تا یکسال میدم
نامجون: لطفا جنی مطمئن باش جکسون هم نمیخواهد که دخترش اینجوری زندگی کنه
جنی:خیلی خب پس اون یک سال کرایه خونه یادت نره
نامجون:تا شب وسایلت رو جمع کن میگم بین دنبالت
جنی:بله آقا
نامجون  من عموت هست
جنی:میدونم آقا
نامجون: خیلی خب هرچی که راحتی صدا کن
داخل دادگاه
+خب آقای کیم تصمیم نهاییتون راجب خانم جیسو و پسرتون چیه
جین:من با جیسو ازدواج میکنم
+شما تصمیم درستی گرفتین
+نظر تو چیه
جیسو:منم دوست دارم پسرم پیش پدرش باشه
جین زیر لب گفت
جین:پدر ،ببین با خودتو پسرت چه کار کنم سر یک سال دمتون روی کولت بزاری و بری
+چیزی گفتین
جین:نه مهم نیست
رزی ویو
از وقتی با بنگچان کات کردم حال روحیم خیلی بد تر از قبل شده حتی دیگه دانشگاه هم نمیرم
فقط جیهون رو مهد رسوندم و دادمش دست خانم اچا و رفتم این روز ها زیاد توی شهر میچرخم همش به زندگی کوفتیم ک دردسر هام فکر میکنم
پیش جونگ و نامجون
نامجون: پدر میتونم ازتون یو سوال بپرسم
جونگ:آره بگو
نامجون:شما برای جنی یک نقشه های دیگه داری مگه نه
جونگ:الحق که پسر خودمی از اون دوتا پسرم که آبی گرم نشد ولی خوشحالم که تورو دارم
جونگ:باید شریک کاریم رو به یک بهونه ای کره بکشم و چی بهتر از عروسی البته میخواستم برای جین ولی خب اون با این گندی که زد نمیشه جنی رو برای ته میگیریم کارش که تموم شد دختره ی گدازاده رو میفرستیم بره
نامجون:اون دختر جکسون هم هست
جونگ من خیلی وقته قید جکسون رو زدم پس اشکالی نداره
نامجون:چشم
پیش لیسا
آیو:لیسا شی تو واقعا میخواهی از خونتون فرار کنی
لیسا: آره آدم ها اون خونه واقعا کسل کننده اند می‌خواهم فرار کنم رزی تنها دوستم که بعد از مردن مادرش اونم به آدم های افسرده اضاف شد دیگه خسته ام
آیو:اوکی هر وقت در رفتی بیا خونه ی ما
لیسا: باشه
پیش جیسو
جین:بیا بریم
جیسو: باید برم وسایلم رو جمع کنم
جین:مگه اون اشغال ها چیز بدرد بخوری هم توشون هست
جیسو: آره
جین:بریم هر چی میخواهی جمع کن خونه هم تحویل بده
جیسو: باشه
فلش بک به شب
جنی وسایلش رو جمع کرد و از دوستش خداحافظی کرد
جنی:پیش به سوی زندگی با عوضی ترین خانواده ی دنیا
جنی رفت خونه وقتی رفت داخل
جنی:سلام خانواده ی گرامی...
درسته اون چیزی که جنی توقعی رو داشت نبود هر کسی توی اتاقش بود درست مثل انفرادی
لیسا: سلام تو باید جنی باشی
جنی:خوشبختم جنی هستم تو جندوکی صدام کن
لیسا: لیسا کیم لیسا
جنی:پس ما باید دختر عمو باشیم بپر بغلم
لیسا: مطمئن هستی میخواهی بغلم کنی
جنی:چیه نکنه بیماری
لیسا: نه فقط هیچکدوم ار اعضای این خانواده میل به بغل کردن و محبت کردن ندارن
جنی:ولی من میلم زیاده
جنی لیسا رو بغل کرد این کار باعث می‌شد که لیسا بر گرده به زمانی که حال رزی خیلی خوب بود لیسا هیچ خاطره ی وقت گذروندنی با برادرش نداشت چون تهیونگ همیشه درحال درس خوندن و فرمانبرداری از اون پیرمرد بود...

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 19, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

our story_داستان ماWhere stories live. Discover now