قسمت یازدهم :
« تو شروعش کردی »در به آرامی توسط مرد ناشناس بسته شد. حتی نیازی نبود که دکتر جئون به استیسی بگوید مرد رو به رویش اجازه ی ورود به اتاقش را دارد, این اجازه سالها بود که توسط آدرین داده شده بود.
« پس پرونده ی شهروندی پردردسری که ازش حرف میزدی همین الان از اتاقت خارج شد, نه؟»
آدرین به فنجان قهوه اش که بخار گرما از آن بلند میشد خیره شده بود و خودکار گران قیمتش را میان انگشتانش میلرزاند.
« چطور؟ نظرت رو جلب کرده؟»
مرد لبانش را روی هم گذاشت و با نگاه خنثی اش به چهره ی گیج کننده ی پسر کوچکتر خیره شد.
بدون پاسخ دادن به دکتر جوان, نزدیک میز قهوه ای رنگش شد و با طمانینه دستانش را زیر چانه ی پسر مو خاکستری گذاشت.
چشمان کشیده ی آدرین مستقیم و نافذ به چشمان مرد که پشت عینک گردش قایم شده بودند کشیده شد؛ یکی از ابروان عنابی رنگش را بالا برد.
نیشخندی کمرنگ و متعجب روی لبان باریک مرد بزرگتر قرار گرفت؛ پس بالاخره دکتر جئون... .« چرا اینطوری نگاهم میکنی دکتر؟ چیزی رو صورتم هست که خودم نمیدونم؟»
مرد مو عنابی نفس کوتاهی از تعجب کشید و دستانش را عقب کشید. در همان حال که از دکتر جوان دور میشد و روی مبل های چرمی مینشست، پاسخ داد:
« عشق.»با به زبان آوردن آن کلمه ی محسور کننده, چهره ی پر شیطنت آدرین به کل از میان رفت و جایش را به چند حس تازه داد؛ یکی از آن احساسات، ترس بود.
« رو صورتت نه, اما توی چشم هات عشق جریان داره.»
پسر آنقدر از آن جملات مرد رو به رویش شوکه شده بود که حتی در جواب او پلکی نزد, بلکه سریعتر آب دهانش را قورت داد و بالا رفتن ضربان قلبش را احساس کرد.
احساس غریبی که مراجعینش از آن برایش - اغلب با گریه و شیون - تعریف میکردند، عشق. عشق! عشق؟
«پس عاشق شدی!»دکتر جئون هنوز در سکوت به سر میبرد. هنوز هم جواب جملات مرد را نمیداد.
« کیه؟ همین پرونده ی شهروندیته؟»
آنقدر آرام و خونسرد سوال میپرسید که گویا دارد قیمت یک دست لباس را میپرسد! با سکوت دوباره ی دکتر که حالا به هرجایی جز چهره ی مرد مو عنابی نگاه میکرد, لبانش دوباره به یک طرف کش آمدند.
« من ترسناکم یا سوالام؟ یا شایدم...»
چشمان نافذش را به جونگکوک دوخت و جدی ادامه داد:
« اون؟»« جونگهان»
پسر بالاخره سکوتش را شکست. چشمانش از روی میزش بلند شدند و روی صورت مرد مو عنابی که "جونگهان" نام داشت، قرار گرفت.
YOU ARE READING
𝖡𝗋𝖾𝖺𝗍𝗁𝖾 | 𝖵𝗄𝗈𝗈𝗄
Fanfic• همهی فیکشن ها در چنل Fercansso هم قرار میگیرند. { نفس بکش } روانشناسی خبره به نام جئون جونگکوک در عجیب ترین حالت ممکن، رئیس کیم، صاحب شرکت لوازم ماشین آلات معروفی را در موقعیتی عجیب مشاهده میکند و اتفاقات دست به دست هم میدهند تا این دو، دوباره...