با قدمهای آرومی از زیر بارون پاییزی، که تازه شروع به باریدن کرده بود، با لبخند رد میشد.
از راننده تاکسی خواست دوتا کوچه عقبتر پیادش بکنه، چون عاشق بارون بود.
عاشق قدم زدن زیر نم بارون بود و استشمام بوی مطبوعش، روحش رو جلا میداد. البته که بیدلیل هم نبود؛ وقتی که رایحه آلفایی که این چند وقته شده بود همهی دلخوشیش، بوی بارون و خاک مرطوب بود.
با یاداوری دوباره اتفاقهای شب گذشته، لبخند خجولی زد و جوشش خون به سمت گونههاش رو حس کرد. هنوزم بخاطر اون مرد پروانهها توی دلش میرقصیدن و انگار قصد خاموشی نداشتن.
با نزدیک شدن به سر در عمارت بزرگ کیم، نفسش رو آه مانند بیرون داد و سعی کرد ناامیدی رو به خودش راه نده، اما با دیدن ماشین پدرش، ترس همهی وجودش رو فرا گرفته بود.
اون با گوشهای خودش شنیده بود که سفر کاری پدرش، دوماه طول میکشه؛ اما اون الان اینجا بود، دقیقا هفته پنجم ماموریتش!
با سرعت خودش رو به عمارت رسوند و در دل دعا میکرد که پدرش سراغش رو نگرفته باشه، اما مثل همیشه، زندگی هیچوقت روی خوشش رو بهش نشون نمیداد.
***
با ترس و لرز، روبروی مردی که از چشمهاش بوی کثیف بیرحمی به مشام میرسید، سنگدلیش به چشم میخورد و لقب به اصطلاح پدر رو یدک میکشید، ایستاده بود. و چیزی که ترسش رو افزون میکرد، سکوت سنگین و خفه کننده مرد بود.
کیم بزرگ، با کشیدن نفس عمیقی، بلند شد و روبروی امگا قرار گرفت. چهرش رو از رایحهی پیچیده شده در سالن جمع کرد. خوب دلیلش رو میدونست؛ امگا از شدت ترس، نمیتونست رایحهاش رو کنترل کنه.
با خشمی که دیگه عضوی از وجودش بود و پسرک بهش عادت داشت، چونهی پسر رو محکم گرفت و امگا از ترس سر جاش پرید ولی چشمهاش همچنان پایین بود و جرعت نگاه کردن رو نداشت.
آروم و عمیق، جوری که تا انتهای وجود پسر نفوذ کنه، لب زد:" مگه هزار بار بهت نگفتم که این رایحهی کثیفت رو کنترل کن؟
تو قصدت چیه؟ میخوای بدبختم کنی؟ اگه یه آلفا با این رایحهی هرزت تحریک شد چی؟ همینجوریشم برای اینکه پسر اخر خانواده کیم یه امگاست، خجالتزده هستیم، دیگه نمیخواد با هرزهبازی هم مارو بیشتر خجالت زده کنی نطفهی نحس!"
تهیونگ که از ترس به سکسکه افتاده بود، لب زد:" متاسفم، کنـ...هیع... کنترلش میکنم."
نفس عمیقی کشید و بی اونکه خودش بخواد، اشکهاش صورتش رو نوازش کردن.
YOU ARE READING
Revenge
Romanceاونها کاملا متفاوت بودن؛ یکی خالصانه شوریده از عشق و دیگری، پر از نفرت و کینه؛ عشقی که بین اون جفت حقیقی شکل گرفته بود میتونست تموم کنندهی اون انتقام باشه؟