Revenge PT.10

1.8K 137 9
                                    


«۱ سال بعد»

با دیدن علامت روی بیبی‌چک ، ته دلش لرزید!

قرار بود دوباره بچه‌دار بشه، اما با این تفاوت که ایندفعه، الفاش هم کنارش بود!

لبخندی زد و واکنش جونگکوک رو تصور کرد!

بیرون رفت و با دیدن جیهون و جونگکوکی که داشتن باهم نقاشی میکردن، دلش پر از عشق به خانواده‌ی کوچیکش شد!

جیهون با یک تیشرت ۳ سایز بزرگتر از خودت روی پای جونگکوک نشسته بود و داشت با ددیش نقاشی میکشید!

"نه ددی اینجا رو، رنگ سبز باید بزنیم!"

" جوجه، مگه ما اسمون سبز هم داریم؟"

"بله من اسمون سبز دوست دارم!"

" خب پرتقال، تو که اسمون رو سبز کردی، در‌خت‌ها رو سبز کردی، خیابونم سبز کردی، ساختمون‌هام که سبزه، اینجوری که هیچی دیده نمیشه، همچی سبزه!"

جیهون با تعجب به حرف‌های پدرش گوش میداد و ناگهان صورت با اشک نقاشی شد.

با بغض سرش رو سمت پدرش چرخوند و گفت:" نقاشیم زشت شده؟"

جونگکوک، برخلاف تلاش‌های شبانه روزی تهیونگ که تمام سعی‌ش رو کرد تا جیهون لوس بار نیاد، یک شبه، به تمام بار تربیتی‌ش گند زده بود و ازش یه بچه‌ی لوس ساخته بود!

معتقد بود که بچه‌اش باید براش لوس‌بازی دربیاره و اونم تمامشون رو به جون بخره!

بادیدن چهره‌ی خیس و شنیدن صدای بغض‌آلود پسرش، فورا دستش رو دور کمر پسرک حلقه کرد و اون رو به سمت خودش برگردوند!

"اتفافا خیلیم خوشگله!

هرکی بهت گفت زشته بیا و به من بگو، اونموقع ددی میره حسابش رو میرسه!

اصلا امروز میریم برات فقط مدادرنگی و ماژیک سبز میخریم!

پاستل دوست داری؟

برات پاستل سبز بخرم!

بریم برات یه عالمه پوستر سبز بخرم از اونا که خیلی دوست داری.

گریه نکنی‌ها!

ددی برات همه‌کاری میکنه!"

و بعد از بوسیدن اشک‌های پسرش، با لطفافت، اون‌هارو پاک کرد.

جیهون هنوز بغض تو گلوش بود ولی دیگه گریه نمیکرد و فقط لب‌هاش رو به سمت پایین کشید تا ددی‌ش بیشتر نازش رو بخره.

Revenge Where stories live. Discover now