𝑷𝒂𝒓𝒕 1🔗

65 14 4
                                    

قبل از شروع، حتماً معرفی شخصیت‌ها رو بخونید و با دقت تصاویر رو نگاه کنید وگرنه همه چیز رو اشتباه متوجه می‌شین."


‌***


"نگاهی به داستان_ بخش اول"

کم‌کم‌ داشت هوشیاریش رو از دست می‌داد که درِ فلزی گوشه‌ی کارخونه‌ی متروکه، با صدای ناهنجاری باز شد و باعث شد افرادش مثل فنر از جا بپرن.

صدای قدم‌های آرومش، همراه گرزی که روی زمین سیمانی می کشید، درست مثل چنگ انداختن با ناخون‌های بلند روی دیوار‌ گوش خراش‌ بود و داخل کارخونه‌ی قدیمی می‌پیچید.

وقتی به جسمی که غرق در خون بود رسید، لگدی به پهلو‌های کبودش زد.

_هی عوضی پاشو!! حق نداری بری اون دنیا؛ نه تا وقتی که مردن "اون" رو با جفت چشم‌هات ببینی.

با‌ پخش شدن موج درد به بدن کوفته‌ش، پلک‌های سنگینش رو‌‌ به آرامی باز کرد. بوی غلیظ و تند بنزین، داخل ریه‌هاش پیچید.
قفسه سینه‌ش سوخت.
نفس کشیدن درد داشت.
سرش داخل چاله‌ی کوچیک آبی که بوی گند کثافت می‌داد، فرو رفته بود و موهاش رو خیس کرده بود.

_ل...لط...فاً با او...اون ک...کاری...ند...ندا...شته‌..‌. ب...باش.

تلاش کرد سرِ سنگین شده‌ش رو کمی عقب بکشه و لب‌هاش رو از تماس با آب گندیده نجات بده اما ماهیچه‌های بدنش زیر کتک‌هایی که با گرز خورده بود، لِه و لِورده شده بود و توان تکون خوردن نداشت.
قطره‌های شورِ اشک‌ از گوشه‌ی چشم‌هاش سر خورد و زخم‌هاش رو سوزوند.‌

_او...اون...گن...ناهی...ن...ندا...ره.

چند قدم به سمتش برداشت. چشم‌هاش رو بست. صداها‌ی توی مغزش روانش رو به بازی گرفتن.

"_مامان! مامان! بیا! من می‌ترسم."

چشم‌هاش رو باز کرد و بی حرکت موند. بغض خفه کننده‌ش رو قورت داد. با صدایی از ته گلو، درست مثل کودکی‌ ترسیده زمزمه کرد:

_گناه!‌ من چه گناهی داشتم؟! ما چه گناهی داشتیم؟!

سرش رو بالا آورد و با پسری که اشک ریزان نگاهش می‌کرد، مواجه شد. از ترحم توی چشم‌هاش متتفر بود. فریاد کشید:

_لعنت بهت! تو چرا گریه می‌کنی؟ برای من؟! ساکت باش!

گُرز‌ش روی آجرهای دیوار مخروبه انداخت و هیستریک خندید:

_همه میگن من دیوونه‌م؛ ولی تو از منم دیوونه تری. احمق!! اشتباه می‌کنی. اون مقصره. می‌دونی گناهش چیه؟!

از بین دود‌های تیره‌ای که از بشکه‌ی آتش بلند می‌شد به چهره‌ی مردی که با‌ نفرت بهش خیره شده بود، نگاه کرد.

_ا...گه ب...بخوا...ی ب...هت...ال...تما...س‌ کُ...نم... ا...این ک...ار...رو می...کنم.

_اون گناهکاره چون عاشق توعه. اون مقصر چون تو، توی زندگیشی.

⎇ 𝑩𝒖𝒓𝒊𝒆𝒅 𝒂𝒍𝒊𝒗𝒆|| chanbaekNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ