- چی شده ؟
سرشو انداخت پایین، قبل اینکه پدرش عکسو ببینه زیر لباسش قایمش کرد، بغضش رو قورت داد و لبخند فیکی زد و برگشت : سلام دد ، کی اومدی؟
تهیونگ نفسی کشیدو پیشونی پسرش رو بوسید و گفت : تازه رسیدم ،بازم که تو اتاقتی ؟!
~ اینجا راحتترم، سکوت بهم آرامش میده ،به اندازه کافی این اواخر دورم شلوغ بود.
- می خوای بریم سفر ؟
~نه ،تا هفته دیگه جواب دانشگاه میاد، می خوام منتظر بمونم، نگران نباش ، آیرین نمیزاره سرم تو لاک خودم باشه ... بعد چشماشو چرخوند و آه غلیظی کشید.
تهیونگ خندید و موهای پسرشو بهم ریخت.
..........................................٪ سلاااااااام بر اهل خانه ، کوجایید ؟ دخملتون اومده ! از راه دور اومده ! تحویل بگیرید یه کم ...
تهیونگ از کتابخونه سبزش بیرون اومد و دست به جیب به دختر پرانرژی رو به روش با لبخند خیره شد.
دختر نفسشو حبس کرد و دستشو رو قلبش گذاشت با صدایی نازک و آروم گفت : خدای بزرگ و مهربون ! عموووو من آخر به خاطر خوشگلیت قلبم وایمیسته !!! مردهم مگه اینقدر جذاب میشه ، پس چرا اون چوب خشک به تو نرفته اینقدر زشته !!! خدایی از کجا آوردیش...؟!دنیل کیم☝☝☝😋
یکهو از پشت دم اسبی موهاش کشیده شد و دم گوشش صدای بمی گفت : تو چشمات کوره ، وگرنه صف پشت سرم کاملا واضحه ، حالا هم دهن گشادتو ببند که بد رفتی رو مخم ...
٪ آیی آیی آآآآی ، دست چلاقتو بنداز عن آقا ، کی به تو نگاه می کنه ...آآی ولم کن ،موهامو کندی.
دنی موهاشو ول کرد و آروم هولش داد.
تهیونگ لیوان آبی دست آیرین دادو گفت : عزیزی برام اما دنی و زشت ؟!؟! دیگه نبینم در مورد پسر قشنگم ازین حرفا بزنیااا
آیرین چشم غره ای رفت و لیوان آب رو تا ته سرکشید و غرغرکنان گفت : تنها گیر آوردید الآن به پاپا و ددیم میگم عموووو
دنی صورتشو کج کرد و آروم گفت : بچه ننه
تهیونگ با دو انگشت شصت و اشاره چشماشو ماساژ داد و گفت : آلیس کجاست ؟
دنی نگاهی به چهره خسته پدرش کرد و گفت : زنگ زد و گفت کارش یه کم طول میکشه ،دیرتر میرسه . عمو جیم و عمو یونگ هم تا یه رب دیگه میرسن فکر کنم . جینی هم قراره با دوست پسر پیر و درازش بیاد ...
- دن اینطور حرف زدن درست نیست .
٪ مشکلت با عمو نام چیه که اینقدر بدی باهاش!
~جینی رو ازم گرفت
آیرین خنده بلندی کرد و گفت : بعد به من میگه بچه ننه!!!
......................................
KAMU SEDANG MEMBACA
lonely hearts
Romansa+ من چیزی از فلسفه نمیدونم استاد، ولی شما میتونید سالها توی این کتابخونه سبز خودتونو دفن کنید ،میتونید خط به خط کتاب بنویسید،اما میتونید لابه لای برگه های کتاباتون خودتونو به یه تکه عشق مهمون کنید؟! پسرتون عشق می خواد! شنیدم پراز گرما و احساس و عشق...