🐺 آقای جئون یا آلفا جئون؟!

3.8K 484 68
                                    

---------

روز بعد از کریسمس برای جونگکوک دیوونه کننده پیش رفت؛

اصلاً انتظارش رو نداشت وقتی زیر ملافه ها بدن خودش و تهیونگ توی هم قفل شده بود و از سرمای شدیدِ پشت پنجره‌ها فرار کرده بودن با صدای ضربه‌های محکمی به در بیدار بشه.

کی ساعت پنج صبح، در حالی که هوا حتی هنوز روشن هم نشده بود، باهاش کار داشت؟

چرا انقدر محکم به در می‌کوبید؟ مگه زنگ بزرگ کنار در رو نمی‌دید؟

وقتی تهیونگ با وول خوردن تو آغوشش و نق زدن توی خواب نارضایتیش رو اعلام کرد ناچار شد از گرمای خوشایندی که احاطه‌اش کرده بود دل بکنه.

چشم های تارش رو چند باری مالید و حین برداشتن قدم‌هاش توی راهرو دم دست ترین سلاح سرد، گلدون مورد علاقهٔ تهیونگ، رو برداشت تا توی سر جنایت کارِ احتمالی بکوبه.

اما خیلی قبل تر از اینکه به این کار نیاز باشه سایهٔ آشنا و‌ کوچیکی رو پشت در دید، آهی از سر آسودگی کشید و در رو باز کرد.

موج سرما فوراً بغلش گرفت و با دلخوری گفت، ″خانم کیم، میدونید ساعت چنده؟!″

مادربزرگ تهیونگ لبخند بزرگی زد و در حالی که داخل می‌اومد، دم در ایستاد و دو بسته‌ای که دستش بود رو فوراً توی بغل جونگکوکِ خوابالو گذاشت.

″میدونم بد موقع‌ست ولی آقای یون یهو تصمیم گرفتن منو همراه خودشون به سفرِ سال نو ببرن!″ با هیجان پچ پچ کرد درحالی که دست های یخ زده اش رو مدام بهم میکشید.

″اینی که میگید یعنی چی؟″ جونگکوک با گیجی خمیازه کشید و گونه‌اش رو به در تکیه داد.

″یک ساعت دیگه پروازه، داریم میریم آلمان برای تعطیلات!″مادربزرگ تهیونگ یهو چشم غره‌ای به جونگکوک رفت، ″تو تهیونگی رو جایی نمی بری؟″

″خ-خب ما...قراره امشب برای شام بریم خونهٔ والدینم!″

چشم های خانم کیم گرد شد و لب هاش با تعجب جمع شدن ولی برخلاف چهره‌اش طوری که انگار تحت تاثیر قرار نگرفته باشه گفت، ″که این طور، کار خاصی هم نیست، میدونی که تهیونگیِ من بیشتر از چیزا لیاقت داره! اگه این سفر پیش نمی‌اومد ظهر که کادو‌ها رو باز می کنید میومدم.″

″خب میتونید نرید، فکر نمیکنم مهم با-...″

زن با تشر بین حرف جونگکوک پرید، ″نرم؟ امکان نداره! خوده آقای یون گفتن ′هینا، بدون تو هیچی سرجاش نیست′.″

″اوه پس اینو گفته!″ جونگکوک با شیطنت لبخندی زد که باعث شد زن با کیفش توی سینه‌اش بکوبه.

″من دیگه باید برم، تهیونگی رو از طرف من ببوس، مراقب خودتون باشید، مریض نشید.″ با محبت گفت و قبل از خروجش از خونه، شونهٔ مونعنایی رو فشرد.

🐾𝐋𝐨𝐬𝐭 𝐊𝐢𝐭𝐭𝐞𝐧 ᵏᵒᵒᵏᵛWhere stories live. Discover now