🍪میتونم ″کوکی″ صداش کنم!

4.3K 518 127
                                    

---------


هایبرید در حالی که نگاهش رو اطراف می‌چرخوند روبه مردی که از دور بهش چشمک زد با گونه‌های قرمز شده خجالت زده خندید و با چنگالِ توی دستش ور رفت.

اولین باری بود که به همچین رستورانی میومد؛ صندلی‌های زرد رنگ و میزهای قرمز، پوسترهای بزرگی که عکس مرد چاق و پیری روشون بود و مردمی که با صدای بلند میخندیدن و به همبرگرهای بزرگشون گاز میزدن.

بعد از اینکه مادربزرگش از شرکت رفته بود و خودش و آقای جئون به خونه برگشتن با خستگی روی مبل خوابش برده بود و هرازگاهی بین خواب و بیداری مونعنایی رو میدید که حین صحبت کردن با تلفن توی خونه می چرخید.

وقتی بیدار شد به پیشنهاد مرد تصمیم گرفتن آخر هفته‌شون رو خوش بگذرونن، بخاطر همین پسر ریز جثه لباس مخملی سفیدش رو که به گفتهٔ خودش عاشقش بود رو پوشیده بود و حالا توی یه رستوران بزرگ و شلوغِ بینِ راهی که به گفتهٔ مونعنایی به مقصدشون نزدیک بود پشت یکی از اون میزهای قرمز منتظر نشسته بود.

از لحظهٔ ورودش به رستوران تا الان هرکسی که از کنارش رد می‌شد یا نگاهش بهش می افتاد لبخندی به گوش‌های بانمک و چهرهٔ نازش می زد، همه بامحبت بهش نگاه میکردن و دخترای کم سن با دیدنش لب‌هاشون رو جلو میدادن و براش ضعف میکردن!

″این رستوران خیلی با استاندارهای من یکی نیست، ولی میدونی-...″مونعنایی همون طور که صندلیِ مقابل کیتن رو عقب کشید تا بشینه گفت، ″برای امشب استانداردها می تونن گم شن!″

هایبرید گوش هاش رو با سرگرمی خم و راست کرد و ریز خندید.
این اولین بار بود که آقای جئونِ مونعنانیِ خیلی خیلی مهربون رو بیرون از خونه بدون لباس‌های رسمیش و با هودی و شلوار لی میدید.

″استاندارد های شما چی ان، آقای جئون؟″

″خب...″ مرد همون طور که فکر می کرد دستی به بینی‌‍ش کشید، ″جاهای شیک و خلوت، از اون گرونا!″ چشمکی به پسر زد و با لبخند جذابی گفت، ″ولی برای امشب قراره از رییس جئون بودن فاصله بگیرم و بشم: جونگکوک.″

هایبرید چند ثانیه با چشم های گردش به چهرهٔ لطیف اون خیره موند. در آخر پلکی زد و گفت، ″میدونید-...شما الان اسمتون رو بهم گفتید!″

مونعنایی باخنده چشمی چرخوند، ″اوه آره، بعد از این همه وقت!″ دستش رو جلو آورد و گفت، ″ببخشید تشریفات رو فراموش کردم؛ جئون جونگکوک هستم.″

پسر بالبخندی خجالت زده با مونعنایی دست داد، باورش نمی‌شد اون میتونه تا این حد پسر بچه باشه!

جئون جونگکوک همون طور که پارچهٔ کوچیک و مربعیِ مقابلش رو مرتب می کرد گفت، ″گمونم اطلاعات بیشتری نیاز داریم، درسته؟″

🐾𝐋𝐨𝐬𝐭 𝐊𝐢𝐭𝐭𝐞𝐧 ᵏᵒᵒᵏᵛOnde histórias criam vida. Descubra agora