🏝️هاوایی، ما اومدیم!

3.8K 428 32
                                    

---------

[چند ماه بعد]

"بیبی بجنب، الان دیرمون میشه!″

جونگکوک همون طور که چمدون چرخدار رو دنبال خودش می‌کشید و تقریباً سمت پله‌برقی می‌دوید لحظه‌ای برگشت تا به تهیونگ که توی بغل مادربزرگش فشرده می‌شد نگاهی بندازه.

″آیگو! تهیونگیِ من داره میره هاوایی! حواست به خودت و شوهر سر به هوات باشه...″

هینا گفت و بعد رو به پدر و مادر جونگکوک که برای بدرقه کردنشون اومده بودن لبخند ژکوندی زد.

تهیونگ در حالی که گونه‌اش داشت سخت توسط مادربزرگش بوسیده می‌شد با خجالت گفت، ″ه-هنوز ش-شوهرم نیست!″

″خیله خب دیگه، زودباش برو!″

وقتی تهیونگ از بغل مادربزرگش بیرون اومد کولهٔ بزرگ زردش رو روی شونه‌اش جا‌به‌جا کرد و قبل از اینکه سمت مونعنایی بدوه دستی برای پدر و مادر جونگکوک و مادربزرگش تکون داد.

تهیونگ همون طور که روی پله‌برقی ایستاد و دست جونگکوک رو گرفت گفت، ″مادربزرگ گفت مراقبت باشم!″

″البته که باید مراقبم باشی، مگه اینکه من بهترین و جذاب‌ترین شوهر دنیا نباشم-...″

تهیونگ همون طور که از دست مونعنایی چنگولی گرفت چشم غره رفت، ″کوکی!″

چرا همه خجالت زده‌اش میکردن؟! از این کار خوششون میومد؟
گرچه با این وجود تهیونگ پیش خودش اعتراف کرده بود که بخشی از وجودش این رو دوست داشت، اینکه اون مرد مونعنایی کاملاً و تا همیشه برای خودش باشه!

وقتی سوار هواپیما شدن جونگکوک مثل خیلی وقتای دیگه با هدایت کردن پسر به بخش فرست کلس باعث شد دود از کله‌ٔ کیتن بلند بشه و نق بزنه، ″تو گفتی تعطیلات تابستون هر چی من بگم انجام میدی...″

″خب هنوزم همینو میگم!″

جونگکوک به سادگی گفت و با زدن لبخند کوچیکی به مهماندار بهش فهموند همه چیز تحت کنترله و تنهاشون بزاره.

تهیونگ دست به سینه به نامزدش که چمدون رو توی محفظه‌ای می‌زاشت نگاه کرد.

″ولی این حتی یکم از چیزی که گفتم هم نیست، قرار بود پیش بقیهٔ مردم بشینیم!″

″عزیزم تو از شغل من خبر نداری؟ ممکنه مردم سمتمون نیان ولی با نگاه ها و یواشکی عکس گرفتنشون اذیتمون میکنن.″

تهیونگ آهی کشید و بعد از اینکه به لباس های به قول خودش مبدلش چشم غره‌ای رفت، نگاهش رو به اطراف چرخوند و خودش رو روی صندلیِ نرم کرمی رها کرد.

جونگکوک از دور به لب‌های آویزون اون و نگاهش که به بیرون داده بود لبخندی زد و سمت بار کوچیکی که اونجا بود رفت.

🐾𝐋𝐨𝐬𝐭 𝐊𝐢𝐭𝐭𝐞𝐧 ᵏᵒᵒᵏᵛWhere stories live. Discover now