|همه چی توهمه| Part 3

1K 92 0
                                    

(با یه علامتی دیدگاه شخصیتو نشون میدم با حرف زدنشون فرق میکنه)

/جین

لباساشونو به کندی درآوردن میدونم استرس دارن از چهرشون مشخصه منم سریع درآوردم

لباسامو!

جین: هی پس منتظر چی هستین زود باشین دیگ البته عجله زیادیم درکار نیس تا صبح وقت داریم

با یه لبخند موذیانه اینو گفتم و رفتم رو تخت نشستم  از نقشه کوک خوشم اومد دلم میخواد زودتر امتحانش کنم

حواسم پرت افکارم بود که با حرکت نامجون نگاشون کردم

نامجون  طرف هوسوک رفت و با ولع میبوسیدش هوسوکم دستاشو با مکث دور گردنش پیچید و همکاری کرد و هردو با آرامش و بدون عجله ادامه میدادن

کوک که به نظر با بوسه اونا داشت تحریک میشد وقتو تلف نکرد و رفت سمت جیمین-

دستاشو برد زیر روناش و بلندش کرد و تو راه شروع به کیس مارک کردن گردنش شد   به سمت تخت اومد و جیمینو روش خوابوند

نگامو ازشون گرفتم و به تهیونگ و یونگی ک با گیجی و هاج واج به بقیه نگا میکردن دادم

رفتم سمتشون و اونا سوالی زل زده بودن بهم
مچ دستشونو گرفتم و کشیدم سمت تخت..

یونگی : هی...هیییی چیکار میکنی جین هیونگ
(با صدای بلند)

نشوندمشون رو تخت و پایین تخت جلو پاهاشون زانو زدم

جین: هیششش نگران هیچی نباشین فقط خودتونو بسپرین به من (با لبخند مهربون )

ساکت شدنو با استرس نگام میکردن  باکسراشون هنوز تو تنشون بود

شت تا حالا به پوستشون دقت نکرده بودم  خب...
این واقعا زیباس تضاد رنگ پوستشون و ریز و درشتی انحنای بدناشون

ته رو خوابوندم و روش خیمه زدم پاهامو دور پهلوهاش فیکس کردم و یکی از دستامو کنار سرش تکیه زدم تا وزنم زیاد روش نباشه
با دست آزادم گونشو نوازش کردم و کم کم به سمت پایین بردم آروم سرمو به سمت لباش بردمو لباشو درگیر بوسه کردم  اونم با تردید لب بالامو میکشید تو دهنش و ...
دستمو به سمت باکسرش بردمو از لبه ش رد کردم و به داخلش بردم و عضوشو تو دستم گرفتم یه فشار کوچیک بهش وارد کردم 
تو دهنم ناله ملایمی کرد
زیر چشمی به پیشیم نگا کردم که بنظر تو فکر بود

باکسر ته رو بدون فرصت بهش کشیدم پایین و  درش آوردم و پرت کردم یه قسمت از اتاق  رونای توپرش که زیر باکسرش بود معلوم شد  فاک   نمیتونم دیگه بیشتر از این  صبر کنم
دستمو دراز کردم و از کشوی کنار تخت لوب و برداشتم یکمشو ریختم تو دستم 

پاهاشو از هم فاصله دادم و به سوراخ دست نخورده و کوچولوش نگا انداختم انگشت وسطمو با اذیت دور سوراخش دورانی کشیدم و کم کم فرستادمش
تو  اوه!
آروم ناله میکرد و با اضافه شدن انگشتام ناله هاش طولانی تر بیشتر میشدن برای اینک حواسشو از درد کم کنم رفتم بالا و بوسیدمش

____________________________

/یونگی

بدنم گر گرفته و خیلی تحریک شدم  اصن چرا بهم گفتن بیام ولی هرکی رفته سراغ ینفر و به من توجهی نمیشه؟
نکنه ازم خوششون نمیاد؟! نه نه  
احساس ناراحتی حسادت کل وجودمو تسخیر کرد
میخوام برم بیرون فوقش یه دوش آب سرد مشکلمو حل میکنه
با این فکر از جام بلند شدم و لباسایی که چند دقیقه پیش درآورده بودم دوباره پوشیدم و نامحسوس و بدون سر و صدا سمت در رفتم  هرچند همینطوریشم اونا سرشون شلوغه پس منو نمیبینن
دستمو سمت دستگیره در دراز کردم ک  مچم محکم توسط یکی گرفته شد و یهو رو هوا سرو ته شدم

وات؟!

نمیدونم کیه ولی وقتی به خودم اومدم دیدم رو تخت پرتم کردو دستامو بالای سرم به تاج تخت قفل کردو دستبندی که از ناکجا آباد اومد و به دستام بست

وایسا ببینم.... اون الان چه غلطی کرد؟!!!! دستای شوگا رو بسته؟ من خودم یه عمری ملتو میبستم-! الان یکی دستامو با دستبند بسته؟ این دیگ فرای پرووییه

نگامو به چهرش دادم...........
نه نه نه این بچه؟؟
واقعا؟

Real life and fictional life bangtan📓Where stories live. Discover now