part 2|خجالت آوره|

1.1K 103 17
                                    

نامجون:

با صدای هوسوک به سمتش برگشتیم

هوسوک: آره میشه ... هر دلیلی داشته باشه برا من مهم نیس بنظرم قراره خوشبگذره

قیافه بچها دیدنیه دلم میخواد هرچه زودتر شروع کنم

جونکوک: هی..هیونگ!  این واقعا خجالت آوره چطوری انقد راحت راجبش حرف میزنی

جین :یروبون ما هنوز راجب دلیلش حرفی نزدیم _کمپانی درواقع بخاطر صمیمیت بیشتر اینو خواسته و این روند تا دوماه بیشتر ادامه نداره پس بقیشو ب خودتون میسپاریم تا دربارش فکر کنین لطفا تصمیم درستی بگیرین وگرن اوضاعمون با کمپانی قاراشمیش میشه  خب حالا میتونین برین یکم فن فیک بخونین تا آماده باشین هاهاها

اعضا:هیوووووونگ

جین : زهر گمشین برین دیگ

همه رفتن بیرون و منو جین هیونگ موندیم آروم رفتم سمتش و از پشت بغلش کردم
شونه های پهنش یکم لرزید میدونم خودشم احساس خوبی نداره ولی بخاطر دلداری به اعضا مقاومت میکنه و چیزی بروز نمیده

جین :ن...نام چیکار میکنی؟!!
نامجون: هیونگ بهتر نیس تا بقیه فکراشونو میکنن مام یکم  زودتر دست به کار شیم؟

از پشت با پاشنه پاش زد به عضوم .....

نامجون : آههههههه هیونگ چرا میزنی لعنتی

جین:بار آخرت باشه رو من از این حرکتا میزنیا!! اون پدصگو نگهدار بقیه تصمیم بگیرن بعد هیولاتو نشون بده عیششش پسره ی پروو

از اتاق رفت بیرون

نامجون: پوففففف مث اینک واقعا باید صبر کنم
یه نگا به نامی کوچولو انداختم و رفتم سراغ کارام

____________________________

جیمین:

تو اتاق مشترکم با ته نشسته بودم و داشتم به حرفای هیونگا فکر میکردم که تهیونگ عین اسب شاتاراق شاتاراق کنان یهو پرید تو اتاق

تهیونگ: جیمینییی شت چیکار میکنی

جیمین: اگ اجازه میدین داشتم فکر میکردم_ اصن تو چرا آدم نمیشی یبارم ک شده درست بیای تو

تهیونگ با قیافه کیوتی نگام کرد لباشو داده بود پایین چشاشم عین پاپیا شده بود

تهیونگ : ببخشید خب میرم بیرون که مزاحم افکارت!نشم

جمله دوم و تیکه انداخت
داشت میرفت بیرون که کوک در زدو اومد تو

جونکوک: عه اینجایین دنبالتون میگشتم 

وقتی قیافه ناراحت ته رو دید سریع رفت سمتش-

جونکوک: تهیونگ چیشده چرا ناراحتی هیونگ؟

تهیونگ: چیزی نیس تو چرا دنبالمون بودی؟

جونکوک: عااا میخواستم  نقشمو باهاتون درمیون بزارم

جیمین: چه نقشه ای؟

کوک با یه قیافه خبیث نگامون کرد و نقشه رو تعریف کرد
___________________________
سوم شخش:

شب هرکدوم سر ساعت 12 شب رفتن تو یه اتاق تو خوابگاه به گفته نامجون..

براشون عجیب بود چون تو این چندسال که باهم تو خوابگاه زندگی میکردند تا حالا این اتاقو ندیده بودن
اونجا یه اتاق با دیزاین مشکی بود

براشون عجیب بود چون تو این چندسال که باهم تو خوابگاه زندگی میکردند تا حالا این اتاقو ندیده بودن اونجا یه اتاق با دیزاین مشکی بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

                       | تم و دیزاین اتاق|



___________________________

نامجون:

وقتش رسیده
از شدت هیجان نمیدونم چیکار کنم یعنی برای نقشه کوک قبولش میکنن یا نه

جونکوک: من با نمایندگی از همه قبول میکنم

یونگی: هوی من کی قبول کردم ک تو از طرفم حرف میزنی؟!

جونکوک: هیونگ شش به یکه  شانسی نداری باید قبول کنی !!
با پوزخندش به یونگی هیونگ نگا میکرد
یونگی هیونگم ک دید جای مخالفتی نیست ناچار قبول کرد

و جین هیونگم بی پرده استارتو زد...

جین: خب حالا که همگی موافقین از همین الان شروع میکنیم میدونم ک قبلش همه دوش گرفتین حالا لباساتونو دربیارین و برین رو تخت

با قیافه حق به جانب و شیطانی میگه
شت-



Real life and fictional life bangtan📓Where stories live. Discover now