سهون روبروی شرکتی که سوهو کار می کرد ایستاده بود. ماموریت جدید چانیول بود. باید از سر دوستی کیونگ رو مجبور می کرد به شرکت برگرده. کیونگ جواب تلفنهای سهون را نمی داد. سهون شماره ی سوهو را داشت با اون تماس گرفت اما اونم جواب نمی داد. چندین بار به واسطه ی کیونگ و چان سوهو را دیده بود. از اولین برخورد فهمید پسر لجبازی هست. البته می دانست یواش یواش در زندگی کیونگ کمرنگ میشه. رفتارهای چان را خوب می شناخت. می دانست داره به سوهو حسادت می کنه. پس از اطراف کیونگ دورش می کنه. بالاخره خودخواهی قشر بالای جامعه حتما یه جاهایی نشون داده میشه. می دانست سوهو اینجا کار می کنه. فکر می کرد از طریق سوهو وارد عمل بشه بهتر هست. سوهو علاوه بر لجبازی به دلیل شغلش در جای مناسبش منطقی هم بود. پس اگه شرایط کیونگ را یادآوری می کرد می فهمید بهترین جا برای کیونگ شرکت چان هست. البته چان گفته بود اگه خیلی مخالفت کردن بهشون بگه دایونگ را می فرسته بره. از نگهبان آدرس اتاق سوهو را گرفت. پشت در اتاق سوهو بود دستش را برای در زدن بالا آورد که صدای کیونگسو را شنید. مطمئن بود این صدا برای کیونگسوئه.
کیونگسو: یه ذره اون پماد را با دستت گرم کن بعد بزن یخ زدم.
سوهو: اینقدر غر نزن
کیونگسو: آی آروم تر بزن. فشار نده
سوهو: کثافتها این بار محکم تر زدن. تازه پای چشمت هم کبوده.
کیونگسو: آره. فکر کنم از دستشون در رفت.
سهون با تعجب گوش تیز کرده بود. این دو تا درباره ی چی میگفتن؟ کیونگ برای چی کتک خورده؟
سوهو: حیف مدرک نداریم وگرنه از سان وو شکایت می کردیم. مردک نزول خور
کیونگسو: اونم از من شکایت می کرد.مرسی باید به اتاقم برم.
سهون به خودش آمد چند ضربه به در زد.
سوهو: بفرمایید.
سهون وارد اتاق شد. کیونگ و سوهو با تعجب به سهون نگاه کردن.
سهون: سلام بچه ها
اون دو به نگاه کردنشون ادامه دادن.
سهون: هی سلام کردم
به خودشون آمدن. کیونگ جواب سلام سهون را داد و سوهو با اخم زیر لب سلامی کرد.
کیونگ: اینجا چکار می کنی؟
سهون: رئیست فرستادم.
کیونگ: رئیسم؟!
سهون: پارک چانیول
سوهو: اونوقت چرا؟
سهون: خواست رسما به خاطر اتفاق اخیر معذرت خواهی کنه و ازت بخواد برگردی سر کارت. برای همین وکیلش را فرستاده.
سوهو نیشخندی زد.
کیونگسو: تو هم رسما تشکر کن. من دیگه بر نمی گردم. برای شرکت بهتر هست اونجا نباشم.
سهون: کیونگسو لج نکن برگرد سر کارت
سوهو: قرار بود رسمی حرف بزنی!
سهون: به تو ربطی نداره
سوهو: هوی بفهم داری با بزرگترتچه جوری حرف میزنی
سهون: بزرگتریت به یه ورم. به جای اینکه کمک کنی کیونگ به کارش برگرده داری سنگ جلوی پاش میندازی.
کیونگسو: ممنونم سهون ولی کار جدید پیدا کردم
سهون: با عجله تصمیمنگیر چانیول خواسته برگردی و معاونش بشی مزایات هم خواستی بیشتر می کنه
کیونگسو: نمی خوام
سوهو: بهش بگو نمیخواد با قول معاونت گولش بزنه بره با همونمعاون عوضیش خوش بگذرونه
سهون بدون توجه و نگاهی به سوهو دوباره کیونگ را مخاطبش قرار داد.
سهون: ببین کیونگسو، چانیول خودش با دایونگ برخورد کرد. حتی اگه بخواهی جلوی جمع دایونگ ازت عذرخواهی می کنه
کیونگسو: گفتم که نمیخوام. در ضمن برخورد اون غرور من را بهم بر نمی گردونه
سوهو: فقط به اون دایونگ بگو شانس آورد مننبودم وگرنه دندوناش را تو حلقش می ریختم
سهون نگاه تحقیر آمیزی به سر تا پای سوهو کرد.
سهون: یه چیزی بگو حداقل به هیکلت بخوره.و نگراننباش خود چان درس عبرت خوبی بهش داد تو نیازی نیست کاری کنی
کیونگسو متعجب و کنجکاو به سهوننگاه کرد. سهون که موقعیت را خوب دید طوری که مثلا با اکراه داره تعریف می کنه شروع به بازگو کردن اتفاقات اون روز کرد.
سهون: خب حالا نیاز نیست چشمات را اونجوری گرد کنی. اون روز انگار چانیول دیده دایونگ تو گوشت زده. خودم دایونگ را از زیر دست و پاش بیرون کشیدم . بی هوش شده بود. به اورژانس زنگ زدم. می توانی زنگ بزنی شرکت بپرسی همه فهمیدن.
کیونگ نمی دانست تعجب کنه یا خوشحال باشه.
کیونگسو: چرا باید دوست پسرش را به خاطر من بزنه؟
سهون: حالا رابطشون اونقدر که تو فکر می کنی هم خوب نیست.