6_گروه بندی

197 21 4
                                    

جمعیت بزرگی وارد هاگوارتز شدن و رو به روی مک گونگال وایساده بودن وای آخر از همه وایساده بود چون دنبال کسی بود که اسم هری رو آورد و نتونست پیداش کنه و دیر تر از همه به جمعیت پیوست
مک گونگال داشت راجب گروه بندی ها به بچه ها توضیح می‌داد ولی وای حواسش بهش نبود و سرشو انداخته بود پایین با افکارش کنار میاومد
نمیدونست که برای دیدن برادرش هیجان داره یا استرس
یا اینکه این احساسات برای هاگوارتزِ ؟
هاگوارتز!
سرشو بالا آورد و به سقف های بلند نگاه کرد
به راه پله های قشنگ و شمع هایی که اونجا رو روشن میکردن
صدای زمزمه بچه ها وای رو به خودش آورد
"هری پاتر اینجاست"
فرصت رو از دست نداد و بقیه رو کنار زد و با زور جلو رفت تا هری پاتر رو ببینه
هری پاتر کنار یه پسر مو قرمز بود و به مالفوی دست نداد

+هری

هری به سمت وای برگشت و وای لحظه ای وایساد چشمای هری دقیقا همرنگ یکی از چشمای وای بودن پس یعنی اون برادرشه ؟
هری از رفتار دختر متعجب شده بود و کمی ترسیده بود اون دختر حتی پلک نمیزد

-میتونم کمکتون کنم ؟
+هری ....پاتر؟

وای نمیدونست چطوری باید خودشو معرفی کنه حتی نمیدونست از کجا شروع کنه

با اومدن مک گونگال نگاه هری به سمت اون برگشت و و همه رو به داخل سالن هدایت کرد ولی وای از جاش تکون نخورد و روی زانو هاش نشست

+هری پاتر ....وایولت پاتر ....هری پاتر ...وایولت پاتر....پاتر

مدام اینها رو زیر لب برای خودش تکرار میکرد مک گونگال که وایساده بود آخر جمعیت حرکت کنه متوجه شد یکی از دانش آموز ها نیومده

×اوه نه نه بلند شو ما باید الان گروهت رو تعیین کنیم

وقتی جلو اومد دید که اون دختر وایولت مضطرب شد ولی سعی کرد به روی خودش نیاره
وای رو از جاش بلند کرد و به سمت سالن فرستاد و خودش هم آخر گروه حرکت کرد

همه بچه ها تو صف وایساده بودن
به پسری که جلوش بود نگاه کرد و زد رو شونش
پسر برگشت سمتش

+چرا توی صف وایسادیم؟

پسر طلبکارانه نگاهش کرد و غر زد

=پروفسور مک گونگال گفت که باید گروه بندی بشیم
+گروه بندی برای چی ؟
=برای درس خوندن نیاز به گروه داریم ۴ تا گروه داریم  مگه به حرف هاش گوش نکردی؟
+حرف های کی ؟
= ولی تو هلم دادی تا بری جلو  و وزغم دوباره از دستم افتاد فک کردم خیلی مشتاقی برای گروه بندی!
+ منم میخوام گروه بندی شم
=پس ساکت شو و فقط نگاه کن

وایولت با دقت نگاه کرد بچه ها میرفتن روی صندلی میشستم و اون کلاه حرف میزد و یه عده دست می‌زدند ،داشتن کلاهی که حرف بزنه میتونست خیلی جالب باشه اینجوری وای هیچوقت حوصلش سر نمی‌رفت اسم دراکو مالفوی گفته شد و بالا رفت کلاه هنوز روی سرش نشسته‌ بود که اونو توی گروه اسلیترین انداخت و اون خیلی خوشحال بود
اسم هری پاتر خونده شد

She Is Not PotterDonde viven las historias. Descúbrelo ahora