10-تغییر شکل

119 14 11
                                    

آروم دستش رو روی گونش کشید و خون قرمز رو روی انگشت هاش دید نفس عمیقی کشید ؛ترسیده بود و نمی‌خواست بالای سرش رو نگاه کنه
=تو باعث میشی من پیروز شم=
اروم سرش رو بالا برد و از چیزی که دید وحشت کرد
یه دست از سقف اویزون بود که قطره های خون ازش پایین میاومدن و روی صورت و گردن وایولت میریختن اما این جای وحشتناکش نبود
روی انگشت اشاره دست اویزون جای زخم بود
این یه هشدار بود ؟ برای خودش ؟ برای هری ؟

تپش قلبش بالا رفته بود و زبونش بریده شده بود (نمیتونست چیزی بگه ) با نفس نفس از خواب پرید
و تریسی رو دید که در حال بستن موهاش بود

"هم خواب موندی هم خواب بد دیدی شروع اولین روزت توی جامعه جادوگری رو تبریک میگم "

بالافاصله به سقف نگاه کرد هیچ چیزی روی سقف نبود حتی هیچ نشونه ای ولی اون خواب به نظرش خیلی واقعی میاومد

-تریس...ممکنه خواب هایی که اینجا میبینیم اینده نگری باشه ؟

"خب دنیای خواب خیلی عجیبه و هر چیزی توش ممکنه ولی فکر نمیکنم ربطی به اینجا داشته باشه حالا بهتره عجله کنی پنسی آستوریا یه ساعته که رفتن و کلاس ۲۰ دقیقه دیگه شروع میشه و تو هنوز اماده نیستی ، توی سالن منتظرتم "

با فکر اینکه تمام مدت داشته یه کابوس بد میدیده از جاش بلند شد دیشب چیز های وحشتناک زیادی شنیده بود احتمالا به خاطر همون خواب بدی دیده ، موهاش رو جمع کرد تا بتونه دست و صورتش رو بشوره جلوی اینه به خودش نگاه کرد زیر چشماش یکم گود شده بود ارزو کرد که میتونست دوتا چشم هاشو زیر موهاش قایم کنه ، موهاشو شونه زد و چشم روشنش رو به خوبی مخفی کرد
وقتی کاملا اماده شد به سمت سالن رفت از دیشب خیلی شلوغ تر بود و سرو صدا همه جارو برداشته بود
تریسی رو کنار کتابخونه پیدا کرد که داشت با دو نفر دیگه حرف میزد

"اوه دوستم رسید میبینمتون باید به کلاس برسیم "

با عجله سمت به سمت وای اومد و همراه خودش به بیرون کشیدش

"زود باش وای زود باش کلاس تغییر شکل داریم! میدونی استادش کیه!مک گونگال "

به سرعت به کلاس رسیدن راهرو ها خیلی زیاد و پیچیده بود خوشحال بود که تریسی همراهش بود چون خودش خیلی سخت میتونست مسیری رو پیدا کنه وارد کلاس شدن هنوز مک گونگال نیومده بود پس با خیال راحت روی صندلی های وسط کلاس نشستن وای دنبال هری می‌گشت تا دستش رو چک کنه ولی پیداش نمی‌کرد همینجوری که چشمش توی کلاس میچرخید نگاهش با نگاه مالفوی قفل شد
مالفوی نگاهش از روی چشمای وای به سمت دستش تغییر داد به خوبی میتونست جای زخم روی انگشتش ببینه حالا کافی بود تا انگشت هری رو هم چک کنه و بعد اون دوتا خبر مهم برای پدرش داشت
وایولت پاتر
دوقلوی های بهم متصلِ پاتر

استاد وارد کلاس شد و بدون هیچ مقدمه ای شروع به درس دادن کرد
مک گونگال به با چوب بلند و نازکی که دستش بود به تخته کوبید

She Is Not PotterDove le storie prendono vita. Scoprilo ora