جونگ کوک بالاخره صبرش لبریز شد و گفت"اگه منم مثل یونا گم میشدم و خبری ازم نمیشد این شکلی برام بی قراری میکردی یا فقط نگرانیت مخصوص دوست صمیمیته؟"
تهیونگ نگاه بی حوصله ای به جونگ کوک انداخت و زمزمه کرد"بیخیال جونگ کوک، الان وقت بچه بازی و حسا.."
جونگ کوک وسط حرفش پرید و با لحنی تند تر شده از قبل گفت"بچه بازی؟ باورم نمیشه از کی تا حالا نگرانی من برات و سعی در درک کردنت شده بچه بازی؟"
تهیونگ نفس حرصی کشید و گفت"وقتی سوالی به این چرتی میپرسی توقع داری چی جواب بدم؟"
جونگ کوک خنده هیستریکی کرد .
"توقعی ندارم ولی حداقل تو هم باید درک کنی و لجبازی رو بزاری کنار، منو باش برای کی تیپ زدم تا شاید یکم از حال هوای بدت دربیای و یکمم به من توجه کنی...ولی مثل اینکه اشتباه میکردم"
یه راست بلند شد و به سمت در حرکت کرد ولی قبل رفتنش گفت"اشکال نداره جناب کیم من وقتمو برای شما گذاشته بودم و با خود خواهی تمام به دعوت سانا و اکیپش جواب رد داده بودم چون فک میکردم با تو بودن برام از همه چیز بهتره"
سانا یکی از همکلاسی های دانشگاهشون بود که روی جونگ کوک کراش داشت و سعی میکرد مخش رو بزنه.
جونگ کوک با دستش اشاره ای به سر تا پاش کرد.
"و حدس بزن چی قراره با همین لباسا به بار بیرون شهر برم و فک کنم اونجا توجه های بیشتری روم باشه ...در هر صورت عذر میخوام بابت مزاحم شدنم"
و بلافاصله دست گیره در رو فشار داد و هنوز دومین قدمشو بر نداشته بود که بازوش اسیر دست های مثل همیشه قوی تهیونگ شد و محکم به داخل خونه کشیده شد.
جونگ کوک داد زد"ولم کن میخوام برم دیرم میشه"
و سعی کرد دستشو از حصار دست تهیونگ بیرون بکشه ولی نه تنها دستش رها نشد بلکه این چشم های قرمز و رگ های دست و گردن و شقیقه ی تهیونگ بود که باد کرده بودن و به طرز عجیبی حتی جذاب بودن.
"بهت گفتم ولم کن مگه کری؟"
و بعدش جوری محکم به دیوار بغل در کوبیده شد که خودشم صدای شکستن استخوان هاش رو شنید و لحظه ی بعد صدای دو رگه ای از خشم و بم تهیونگ به گوشش رسید.
" خرگوش کوچولو دم درآورده و بدون اجازه میخواد بره پارتی ...اونم با چند تا پسر و دختر هرزه و از همه بدتر با این تیپ؟" و نفس پر خشمشو توی گوش جونگ کوک خالی کرد.
جونگ کوک لرزی کرد و سعی کرد بدون هیچ ترسی توی لحن صداش حرف بزنه.
" دوست دارم اینطوری تیپ بزنم تازه خیلیم کار خوبی کردم و اگه لازم باشه بدتر هم تیپ میزنم و تنهایی میرم پارتی"
جونگ کوک خودشم میدونست تهیونگ روش بیش از اندازه حساسه و کافیه یه خطای کوچیکی ازش سر بزنه تا تهیونگ دخلشو بیاره.
ولی لازم بود ...لازم بود تا تهیونگ رو به خودش بیاره و ثابت کنه خودش مهم تر از همه برای تهیونگه.
"که اینطور ...پس خرگوشی دلش یه تنبیه میخواد چون خیلی زبون دراز شده و اگه فکشو نبنده ممکنه خیلی آسیب ببینه"
و جونگ کوک رو کشون کشون سمت اتاق برد و روی تخت پرتش کرد و جونگ کوک راضی از گرفتن نقشه ای یهویی و یک دفعه ای توی ذهنش کشیده بود ،بدون هیچ حرفی روی تخت دراز کشید.
تهیونگ در حالی که داشت دکمه پیراهنش رو باز میکرد روبه جونگ کوک گفت"خرگوشی کار خیلی بدی کرده و دست روی خط قرمز آقا ببره گذاشته"
و پیرهنشو گوشه ای از اتاق پرت کرد.
"که قرار بود با همچین لباس نازک و تنگی بری بار"
و چشم هاش تاریک تر از قبل شد.
"و قرار بود بدنی که فقط مال منه و هیچکس حق نگاه کردن بهش رو نداره توی دیدرس هوس بازای بار بزاری؟"
و صدای سگک کمربندش توی اتاق بزرگش اکو شد و باعث بی قرار تر شدن جونگ کوک شد.
جونگ کوک برای بیشتر تحت تأثیر قرار دادن تهیونگ پاهاشو باز کرد و کمرشو بالا برد و ناله ی ریزی کرد.
تهیونگ با دیدن حرکت جونگ کوک حشری تر شد و قبل کندن شلوار و هجومش به لباس های جونگ کوک گفت
"و میخواستی پاهاتو برای یکی دیگه باز کنی و صدای ناله هاتو که فقط باید برای من آزاد کنی و برای اونا آزاد میکردی"
و نیشخند کثیفی زد و کمی خم شد و روی لب های جونگ کوک زمزمه کرد.
"امشب بهت نشون میدم برای همیشه متعلق به کی هستی و اولین و آخرین نفری که لمست میکنه و بهت لذت میده فقط و فقط منم نه هیچ خر دیگه ای"
و بوسه خشنی رو شروع کرد.
وحشیانه میبوسید و گاز های دردناکی از لب های به طمع هویج جونگ کوک میگرفت و تا جایی که مزه گس و تلخ خون رو حس نکنه دست بردار نبود.
همینجور که به سمت گردن و ترقوه جونگ کوک میرفت و جای جای پوستشو میمکید ،شلوار تنگ و پیرهن نازک جونگ کوک رو از تنش درآورد و هر دو لخت با باکسر روی تخت بودن.
"هوممممم...اههههه ا..ین...اهههه...عا....عالیه!"
تهیونگ پوزخند صدا داری زد و طی یه حرکت باکسر جونگ کوک رو از پاهاش درآورد و گوشه ای پرت کرد،
دستور داد.
"پاهاتو تا جای ممکن برام باز کن بیبی بانی"
و جونگ کوک پاهاشو تا حد امکان باز کرد و از سردی و سوز هوا لرزی کرد.
تهیونگ خوبه ای زیر لب گفت و باکسر خودشو هم در آورد.
خم شد و روی صورت جونگ کوک زمزمه کرد"چون پسر بدی بودی خبری از لوب نیست و باید خشک تحمل کنی"
و بلافاصله انگشت اشارشو داخل سوراخ تنگ و باکره ی جونگ کوک فرو کرد.
جونگ کوک اه بلندی که شبیه به جیغ بود کشید و سعی کرد پاهاشو جمع کنه ولی تهیونگ سریع عمل کرد و پاهاشو داخل رون هاش گذاشت و مانع هر حرکتی شد.
بعد از دیدن اینکه جونگ کوک عادت کرده، انگشت دوم و سوم رو هم اضافه کرد.
"اهههههههه...ای...این ...زیادیه"
"تازه این یک سومش هم نیست بد بانی"
جونگ کوک مدام از درد دیواره های کش اومده سوراخش به خودش میپیچید و دست هاشو مشت میکرد و ناله بی قراری سر میداد.
تهیونگ به یک بار انگشت هاشو بیرون کشید و بلافاصله یک ضرب تمام عضوشو وارد سوراخ ملتهب و قرمز جونگ کوک کرد.
جونگ کوک لحظه ای نفس کشیدن رو فراموش کرد و روبه کبودی رفت ولی با احساس نرمی لب های تهیونگ روی نوک سینه هاش جیغ کر کننده ای کشید و هق هق کرد.
"عا....عاههههه.عاییی..در...د می..کنههه..هق..ارو..ارومتر..لط..فا"
تهیونگ بی حرکت درون جونگ کوک بود و از حس تنگی بیش از حدی دور عضوش ناله بلند و مردانه ای سر داد و با دیدن اشک های جونگ کوک سریع خودشو بالا کشید ولی بیرون نیومد و لب هاشو روی لب های جونگ کوک گذاشت و بوسه نرمی به اون ها زد.
"هیشش...آروم باش بیبی دال، الان دردت تموم میشه و جاشو به لذت بی نهایتی میده "
و جونگ کوک سرشو مظلومانه تکون داد و اجازه حرکت کردن رو به تهیونگ داد.
صدای ناله های هر دو درون اتاق پیچیده بود.
تهیونگ محکم و با قدرت ضربه هاشو روی نقطه حساس پسر فرود میاورد و جونگ کوک از لذت حس میکرد روی ابر هاست و مدام ناله میکرد و اسم هیونگشو صدا میزد.
"اههههههه ...تهیونگگگگگگ"
"همینه....همینجوری اسممو بگو و برای من ناله های خوشگلتو آزاد کن"
"اومممم...محکمتر تهیونگ ...حس میکنم ....نزدیکم"
و تهیونگ سرعتشو بیشتر کرد و دستشو سمت عضو جونگ کوک برد و مالش لذت بخشی به عضوش داد.
جونگ کوک جیغ بنفشی از لذت دو برابر شده ی خودش کشید و نوک پاهاشو جمع کرد و قطره اشکی از لذت ریخت و بعدش به شدتت کام شد.
تهیونگ چند باری دستشو روی عضو جونگ کوک تکون داد تا کامل کامش بریزه ،خودشم با چند ضربه محکم دیگه کام شد و ناله کشدار دیگه ای کرد.
جونگ کوک از حس مایه داغ و گرمی که درونش رو پر میکرد اه لذت بخشی کشید و سوراخشو تنگ تر کرد.
تهیونگ بعد از خالی شدن کاملش خودشو به آرومی از داخل جونگ کوک بیرون کشید.
جونگ کوک گیجِ خواب هومی گفت و بلافاصله چشم هاش از خستگی بسته شدن.
تهیونگ تک خنده ای کرد و جونگ کوک رو براید استایل بغل کرد و ،وارد حموم شد.
![](https://img.wattpad.com/cover/354886257-288-k233356.jpg)
ESTÁS LEYENDO
★Half of me/نیمهی وجودم★
Romanceنیمه ی وجودم/half of me Couple :Taekook Ganer:romance-smut-university life-little angust By:park mia♡ داستان درباره جئون جونگ کوک ۲۰ سالست که خیلی وقته روی بهترین دوستش، تهیونگ کراش داره و اصلا دوست نداره از تنها رازی که داره کسی به غیر از جیمین با...