دستهاش رو مدام حرکت میداد و خطهای جدید روی کاغذ زیر دستش به وجود میآورد.طراحیش کم کم داشت مشخص میشد.بومگیو با لبخند به طرحی که ساعتها برای کشیدنش تلاش کرده بود نگاه میکرد.در ظاهر اونا فقط دو تا دست کشیده و مردانه بودن که ماهرانه حرکاتی رو انجام میدادن و شکل میگرفتن. مدادش رو توی جامدادی گذاشت و جامدادی رو توی کیفش.خواست برگرده و کاغذ رو توی کیفش بذاره که با جای خالیش مواجه شد.نگاهش رو روی زمین چرخوند تا پیداش کنه اما نبود پس سرش رو بالا آورد.
-بذار ببینم طراح کوچولومون چی کشیده!؟
تهیون کاغذ رو بالا گرفت تا بتونه دقیقتر خطوط کمرنگ طراحی بومگیو رو ببینه.با دیدن طرح نیشخندی که همیشه روی لباش بود رنگ باخت و نگاه پوکر شدش رو به بومگیو که با نگرانی به طرحش نگاه میکرد داد.
-دست؟واقعا چیز بهتری برای کشیدن به ذهنت نمیرسه پسر؟
اه ناامیدی کشید و کاغذ رو کمی بین دستهاش فشرد تا مچاله بشه.بومگیو حس میکرد به هر فشاری که به کاغذ وارد میشه قلبش بین دستهای تهیون له میشه اما نمیتونست از خودش دفاع کنه و این عصبیش میکرد. بلند شد و سعی کرد بدون استفاده از حنجرهای که مدتی میشد ازش استفاده نمیکرد طرح قشنگش رو نجات بده.دست بلند کرد تا کاغذ رو بگیره ولی انگار تمام حرکاتش برای تهیون قابل پیشبینی بود چون بدون دادن سختی زیادی به خودش تلاشهای پسر رو دفع میکرد.تقلیهای بی فایدهی گیو تا زمانی که از کلاس خارج شد ادامه داشت و حالا تهیون با درخواست عجیب غریبش قصد داشت بیشتر عذابش بده.
-ببینم موش زبونتو خورده،اره؟
بیرحم خندید و کاغذ رو بیشتر مچاله کرد.
-بگو تهیون هیونگ لطفا طرح مزخرفمو بهم پس بده؛ اونوقت شاید پسش دادم!
نفس عمیقی کشید و سعی کردم بدون کتک زدن منبع دردهاش کاغذ رو پس بگیره اما وقتی تهیون روی حرفش پافشاری کرد دیگه کاری از دستش بر نیومد. سرش رو پایین انداخت تا ناامیدی چهرش نگاههای بیشتری رو بهش جلب نکنه.درست لحظهای که میخواست بیخیال اون طرح به اصطلاح مزخرف بشه کاغذ مچاله شدش جلوی پاش به زمین سقوط کرد.
-حیف که طرحتم مثل خودت به درد نخوره!
بومگیو بیتوجه به جملهی آخر تهیون قبل از ترک راهرو روی زانوهاش فرود اومد و کاغذ مچاله شده رو باز کرد. کاغذ کاملا چروک شده بود و طرح کمرنگ به سختی از وسط اون همه چروک قابل دیدن بود و این قلب پسرک رو برای بار دوم توی اون روز له کرد.طرح رو برداشت و به سمت سرویس بهداشتی پا تند کرد تا قبل از ریختن اشکهاش جایی برای پنهان شدن پیدا کنه.One month later
تابستون شروع شده بود و الان میتونست بیشتر وقتش رو توی اتاقش بدون مزاحمت کسی طراحی کنه و از زندگی جدیدش بدون شنیدن و حرف زدن لذت ببره.مامان بعد از اون اتفاق سختگیریهاش رو کنار گذاشته بود؛اینطور که پیدا بود با یه مشاور روانشناس صحبت کرده بود متوجه شده بود پسرش برای خوشبخت بودن نیازی به درس خوندن بیش از اندازه نداره و سعی داشت این رو بپذیره پس به طور کلی باهم صحبت نمیکردن مگر در شرایط خاص.نونا که قبلا از بیست و چهار ساعت شبانه روز شانزده ساعتش رو اینجا میگذروند بالاخره به توی خونهی خودش بودن عادت کرده بود و فقط برای مطمئن شدن از سالم بودن بومگیو به اونجا میومد و زود هم میرفت تا وقتش رو با همسرش بگذرونه.
YOU ARE READING
𝖶𝗁𝖺𝗍 𝖼𝗈𝗆𝖾𝗌 𝖺𝖿𝗍𝖾𝗋 𝗌𝗎𝗆𝗆𝖾𝗋
Fanfiction𝖥𝗂𝖼: 𝖶𝗁𝖺𝗍 𝖼𝗈𝗆𝖾𝗌 𝖺𝖿𝗍𝖾𝗋 𝗌𝗎𝗆𝗆𝖾𝗋 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: 𝖸𝖾𝗈𝗇𝗀𝗒𝗎 𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾 , 𝖲𝗅𝗂𝖼𝖾 𝗈𝖿 𝗅𝗂𝖿𝖾 , 𝖲𝗆𝗎𝗍 , 𝖥𝗅𝗎𝖿𝖿 𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: 𝖡𝗋𝖽 فیکشن: 𝖶𝗁𝖺𝗍 𝖼𝗈𝗆𝖾𝗌 𝖺𝖿𝗍𝖾𝗋 𝗌𝗎𝗆𝗆𝖾𝗋 کاپل: یونگیو ژ...