قربان اقای کیم اومدن شما رو ببینن جیمین با صدای هوسوک سرش رو از پرونده ی بیمار بیرون اورد و به منشیش نگاه کرد
-صد بار گفتم ما بین مریض ها کسی رو راه نده داخل .
جیمین با صدای خونسرد و جدی ای گفت و هوسوک با دسپاچگی چشمی گفت و از اتاق بیرون رفت.
.
.
.
.
کم کم صدا بلند تر میشد جیمین با اصبانیت عینکش رو در اورد و به سمت در حرکت کرد و در رو محکم باز کرد که بر خورد در با دیوار پشت اون صدای بلدی ایجاد کرد بود.همه به اون نگاه میکردن که یهو با صدای بلندی گفت
-هوسوک قضیه چیه؟ این اقاکیه؟؟
-قربان... ایشو...ن میخوان شما رو ببین.....هرچی گفتم منتظر بمونین قبول..... قبول نکردن گفتن کار واجبی دارن.
جیمین نگاهی به مرد بزرگ انداخت اون نگاه خیلی سرد بود جوری که مرد کوچک لرزید اما تلاش کرد بروز نده با صورت خنثی گفت
-اگه انقدر کارتون واجبه باید صبر میکردین بعد سمت مریض هایی که نوبت گرفند و روی صندلی نشسته بودند رفت و بعد از تعظیم کوتاهی با صدای بلند گفت
-خودتون هم شاهد بودین که ایشون کار جدی ای دارند پس منو ببخشید که منتظرتون میزارم
بعد تعظیم دیگه ای کرد و به سمت مرد بزرگ تر رفت و لب زد
-دنبالم بیاین جناب هردو سمت اتاق جیمین رفتندجیمین پشت میز نشست و به مرد بزرگ تر گفت که بشینه. جو زیادی سنگین بود جیمین این سکوت رو شکوند و پرسید
-خب نمیخواین خودتونو معرفی کنین؟ اسمتون چیه؟
-اسمم؟ یعنی تو منو نمیشناسی؟ تهیونگم، کیم تهیونگ
___________________________خب خب خب من اومدم💍🎀 ایکبیریای من😊 خوشتون اومد؟ کلاً جون به لب کردن و دوس دارم. دوساعت راجب شخصیت حرف میزنم بعد اسمش و میگم😂 اگه کم و کسری داشت ببخشید. بازم میگم اولین فیکمه البته تو واتپد چون من تو کانال تلگرامم میزاشتم که لعنتی بازدیداش تا8k هم میرفت ولی واتپد کاملا عکس تلگرامه خب سرتونو درد نمیارم، ولی از همین الان بگم من زیاد میام 😂 ووت و نظر یادتون نره ایکبیریای کیوتم🤍💛 *ماچ محکم به لب*
YOU ARE READING
Mafia city[vmin]
Fanfictionچند بار یه مسیر رو گشته بود ولی خبری ازش نبود هی زیر لب تکرار میکرد -اون حرومزاده ها کجا بردنش؟ با صدایی از پشت سرش به خودش اومد -ته پیداش کردیم. کاپل: ویمین کاپل فرعی: یونگکوک، نامجین ژانر: اسمات، هپی اند، فلاف، امپرگ (اصلی)