بازهم صدای خنده های اکو شده تو سرم، بازم تصویر بوسه های تکیه داده شده به دیوار دوپسر، اون دوپسر کی بود؟ چرا من هرموقع از این کوچه میگذرم میبینمشون؟ چشمامو میبندم و بی توجه به صدای خنده ها و زمزمه های نامفهوم تو سرم به راهم ادامه میدم و سمت خونه میرم، درواقع اینطوری بهم گفتن، که این خونمه.
ماه پیش تصادف کردم و فراموشی گرفتم؛ یک خانم و آقای میانسال به من گفتن که اسمم لی فلیکسه و پدر مادر من هستن، منو آوردن اینجا و گفتن اینجاهم خونمونه و من هم مجبور به باور این حرفا شدم.
در خونه رو باز میکنم و داخل میشم
_اوه پسرم برگشتی؟ برو لباساتو عوض کن تا منم میز شام رو بچینم
به مادرم نگاه میکنم و لبخند میزنم، زن میانسال مهربون با موهای سفید و صورتی تپل و خوشگل
_سلام مامان، چشم تا شما میز رو میچینید منم لباسامو عوض میکنم
سمت اتاقم میرم و و داخلش میشم، به تم سفید آبیه اتاق نگاه میکنم سمت مستر اتاق میرم، لباسامو درمیارم و زیر دوش میرم؛ بعداز یک دوش سریع حوله رو دور کمرم میپیچم و میرم بیرون، سمت کمدم میرم و یک تیشرت و شلوارک رو در میارم و میزارم روی تخت و بعد لباس زیر برمیدارم و تنم میکنم، به لباس های روی تخت نگاه میکنم و با سردرد شدیدی که میگیرم روی تخت میشینم
"اگه یک روز پیشت نبودم به این لباس نگاه کن و فکر کن من پیش تو هستم"
دوباره تصویر اون دوتا پسر، ولی ایندفعه داخل اتاق خودم، یکی از اون پسرا به اونیکی یک لباس رو داد، اون لباس همین لباس منه!.
آهی از فکر کردن زیاد میکشم و بی توجه به تصویر اون دوتا پسر لباس هامو تنم میکنم و درحالی که با حوله داشتم موهامو خشک میکردم سمت آشپزخونه میرم و روی صندلی میز غذاخوری میشینم و با خنده میگم
_مامانم باز چیکار کرده، یه غذای خیلی خوشمزه درست کرده
مامان میخنده و بعد از گفتن مزه نریز شروع به خوردن غذا میکنیم. بعد از تموم شدن غذا به مامان تو جمع کردن و شستن ظرف ها کمک میکنم و سمت اتاقم میرم تا بخوابم.
روی تخت دراز میکشم و به سقف نگاه میکنم، به اون دوپسر فکر میکنم، صورت یکی از پسر هارو هیچوقت نتونستم ببینم، همیشه پشتش به من بود ولی اونیکی پسر، پسری با موهای بلند مشکی، لبای تو پر و چهره ای جذاب، اون پسر کیه؟ کسی بوده که قبلا میشناختم؟ با خستگی چشمامو به هم فشار میدم و با فکر به اون پسر به خواب میرم._ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
سلاممم من اومدم با یه فیک جدید. حقیقتش این اولین فیک طولانیه منه و من امیدوارم که دوستش داشته باشید
YOU ARE READING
Forgetfulness
FanfictionCoupel : Hyunlix,Minsung Ganres : Dram, Vague, Sadend Start : 1402/10/21 End : 1402/11/8 آپ : پنجشنبه ها و یکشنبه ها بازهم صدای خنده های اکو شده تو سرم، بازم تصویر بوسه های تکیه داده شده به دیوار دوپسر، اون دوپسر کی بودن؟ چرا من هرموقع از این کوچه...