خواب یعنی رویا، توهم ،دروغ .....
اما گاهی دقیقا برعکساین کلمات میشه یعنی واقعیت ،یقین ، راستی ....
و اینجاست که اسمش دیگه خواب نیست و این تیکه ای از خاطراته_______________________________+
_« چند بار دیگه باید صدات کنم تا پاشی »
عصبی نفسشو بیرون داد و کلافه پتو رو کنار زد
_« وقتی یکبار گفتم بیدار شدم لازم نیست هر دفعه بیایو صدام کنی !!»
با تند خویی حرفشو زد و بسمت سرویس بهداشتی گوشه اتاقش قدم برداشت و درو محکم پشت سرش بستهمینطور که مسواکو روی دندوناش میکشید وارد آشپز خونه شد و بدون حرفی سمت یخچال رفت و تیکه ای از کیک مورد علاقه خودشو کوکیو برداشت و راهش دوباره سمت اتاقش کج کرد
رکسان_«بهتره نیست که بجای خوردن اون آشغالا بیای صبحونه بخوری »
بدون توجه به حرفش طوری که انگار نشنیده راهشو ادامه داد و در اتاقشو بستبعداز شستن دهنش، جلوی آینه قدی اتاقش وایساد و دستی به صورتش کشید
بورا _« لعنتی کی قراره صورتم از دست این جوش ها خلاص بشن »
با خودش غر زد ومشغول پوشیدن فرم اتو کشیده و مرتبش شد که در یهویی و با شتاب باز شد
از ترس چقدر قدم به عقب برداشت :
_« یادت نره صبحانه تو بخوری عزیزم »
چرخی به چشماش داد و همینطور که سمت وسایل آرایشیش میرفت گفت
_« بهت یاد ندادن قبل از اومدن به اتاق کسی در بزنی »
زن اخمی مصنوعی کرد و به دیوار تکیه داد
_« کسی با مادرش اینجوری حرف نمیزنه »
پوزخندی از حرفش زد و سعی کرد مثل همیشه طوری وانمود کنه که انگار زن روبه روش وجود خارجی ای تو زندگیش نداره پس بی توجه بهش سرگرم انجام کاراش شد
_« دیشب دیر اومدی ؟؟»
_« به تو چه !»
بی درنگ جواب داد و پوزخندی به قیافه زن که پژمرده شده بود زد
_« دلیل این رفتاراتو نمیفهمم »
خنده تمسخره آمیزی کرد و بسمتش چرخید
_«چیه باز چی میخای که پا پیچم شدی ( پوزخندی زد ) مثلا مامان »
کلافه از این رفتارای دختر سری از تاسف تکون داد و از اتاق خارج شدنگاه آخری به خودش از داخل آیینه انداخت و وقتی از سرو وضعش مطمئن شد به طرف خروجی خونه قدم برداشت ، ذهنش هنوز درگیر کاری بود که ازش خاسته بودن انجام بده و هنوز شک داشت که میتونست اینکارو به اتمام برسونه یا گیر میوفتاد ولی خب اون قرار نبود این آزمون رد بشه
YOU ARE READING
THE PAİN OF LIFE (1) <VK >
Mystery / Thrillerجونگکوک با فهمیدن زندگی گذشته مادرش به دنبال کشف آن میگردد که درهایی از حقیقت به رویش باز میشود که ناباورترین باور زندگیش رو متوجه خواهد شد .... چه میشه که با ورود فرد دوم؛ وارد مسیر جدیدی از سرنوشت بشه و اتفاقات غیر قابل پیشبینی برایش رقم بخورد...