زندگی جدید

188 49 18
                                    

نیم نگاهی به پسر مچاله شده روی تخت انداخت که غرق خواب بود
حدودا ۳ تا از قوانین رو زیر پاش گذاشته بود و خب ، موجود دردسر ساز

فکر نمیکرد سرکش باشه ولی خب ، اون از بهشت تا جهنم اومده بود
انتظار دیگه ای نمیشه داشت

با یاداوری موقعیتی که داخلش پیداش کرده بود نوچی کرد

وقتی چند شیطان دوره اش کرده بودن و برای خونش مثل سگی که برای استخون له له میکنه ، همو میکشتن ...

سینی غذا رو روی میز گذاشت

چهره ارومش توی خواب از همه چیز بیشتر توی ذوق میزد
انگار نه انگار یه دور بهشت ریخته به هم یه دور جهنم رو ...

ولی این ارامش ذاتیش ناخداگاه اعصابشو خورد میکرد ...
کلا وجودش هم اعصابشو بهم می‌ریخت
موجود بی ارزش ...
باید از بینش ببره هرچی سریعتر....

دلیلش هم کاملا واضح بود ... کمترین اسیبی کنار این پسر موجب میشد جونش رو از دست بده
شاید هم رد لمساش ...
نیمه حلقه اون
خودش به آغوش مرگ اومده بود
و چرا تهیونگ با اغوش باز پذیراش نباشه؟!
کدوم بنجامین توی این سلسله تا این حد خوش شانس میتونه باشه؟

دینامیتی که سالها منتظر زاده شدن بین شیاطین بودن
توی بهشت بدنیا اومده بود
یه فرشته ...

شاید این جمله رو سر در کره زمین نوشته باشن که : هرکار خدا حکمتی داره
ولی خب محض رضای فاک اینجا جهنمه و خدایی نیست
خیلی وقته دیگه نیست

پس ... دلیلش چیه ؟ دلیل اینکه این پسر توی بهشت بدنیا بیاد و در نهایت سر از جهنم در بیاره

ولی مشکلی وجود داشت ... تهیونگ نمیدونست
خیلی چیزا رو نمیدونست ...
اینکه تا چه حد و چجوری کنارش اسیب پذیر میشه؟
اینکه چجوری باید حلقه رو کامل کنن ...
و اینکه ...

نگاه سردشو به گردن پسر دوخت که با تلاش های احمقانه اش سعی داشته فلس ها رو از روی گردنش جدا کنه ... پوست تیکه تیکه شده اس که بعضی از فلسا جاشون رو به لخته های خون داده بودن

بوی خونش... مست کننده ترین بویی که تا به حال به مشامش خورده بود

باید از بقیه دور نگهش میداشت ... تا زمانی که تایم مردنش فرا برسه
با تکونی که پلکای پسر خورد

روی صندلی کنار تخت نشست با هیجان بهش چشم دوخت
پسر کوچیک تر اما با دیدنش اونم توی فاصله کمتر از ۲ متر با ترس از روی تخت پرید و چاقویی که داخل سینی کنار تخت بود سمتش گرفت

+ به به زیبای خفته ، بیدار شدین؟ و چه استقبال باشکوهی داشتین از بنده ، واقعا خیلی ممنونم از مهربونیتون

پسر سفید پوش چشماش ریز کرد و مشکوک به اطرافش نگاه کرد

_ نزدیکم بشی میکشمت ...

Devil's Bride |Vkook|Donde viven las historias. Descúbrelo ahora