Part 1

99 27 48
                                    

🦋💙🫐
#AfterTheEnd
𝐏𝐚𝐫𝐭: #1

وات نابود شد! حتی هشتگ‌های فضای مجازی هم نتونست کمکش کنه... ویروسی که پخش شده بود باعث کشته شدن خیلی از ابرقهرمانا شد... د دیپ، ای-ترین، سم ریوردین، کیت دانلپ.

این افراد مهم‌ترین‌ها بودن! توی سطح شهر هم هر قهرمانی که مشکوک به بیماری بود رو دستگیر می‌کردن و می‌بردن قرنطینه. وضعیت کل کشور اضطراری شده بود و خروج از مرزها غیرقانونی.

مری، اِما، جوردن و آندره هم تا روزهای آخر زندانی وات بودن. اما با ورشکست شدن وات و خالی شدن برج، از عمد بهشون فضا داده شد تا فرار ‌کنن. اونا تحت تعقیب پلیس بودن ولی به هرحال آزاد بودن تا فرار کنن... هیچ مدرکی هم وجود نداشت که همکاری وات برای این فرار رو ثابت کنه.

کل رسانه‌ها و مردم فکر می‌کردن مقصر اصلی ماجرا مدیر سابق دانشگاه گدولکین یعنی ایندیرا شتی بوده! البته که بود! اما بعد از اون ماجراها، ویروس دست یه نفر دیگه افتاد که هیچکس نمی‌شاختش... یه آلفا با قدرت‌های خاص که ضد نژاد خودش بود... یا حداقل اینطور به نظر می‌رسید.

درسته که وات نابود شده بود، اما وات برای همه، چیزی جز یه شغل نبود! برای همه به جز هوملندر! اون امگا بدون وات و با وجود این ویروسِ کشنده، هیچی نبود! نه خانواده‌ای داشت و نه هویت و شخصیتی که خودش برای خودش ساخته باشه... سگ دست آموز وات حالا بی‌صاحب شده بود... حالا دیگه خبری از اون آلفایی که وات ازش ساخته بود هم نبود...

بدون مصرف داروها اون یه امگا بیشتر نبود. که رایان از این قضیه استقبال کرد چون تنفس رایحه والد امگاش توی همچین شرایط ترسناکی خیلی بهش کمک می‌کرد...

در کل، یه چیز مهم شرایط رو براش عوض می‌کرد! رایان! هوملندر رایان رو داشت و به خاطرش مجبور بود قوی بمونه! مجبور بود مثل همیشه روانی نباشه و خودخواهانه کاری نکنه! هوملندر نمی‌خواست پسرش به اون ویروس مبتلا بشه... نه بعد اینکه بالاخره رابطه پدر و پسریشون خوب شده بود! نه بعد اینکه پسرش از امگا بودنش استقبال کرده بود و نمی‌ذاشت هیچ قرصی مصرف کنه. امگا بعد از قضیه دادگاه و خوب پیش رفتن همه‌چیز تازه داشت از زندگی لذت می‌برد که دوباره نابودی جدید شروع شد... ویروس!

حالا که بیلی بوچر و تیمش، بیخیالش شده بودن، سایه نحس مرگ هنوزم نمی‌خواست بیخیالش بشه... آلفا و تیمش واقعا کنار کشیده بودن. هرچند سخت بود اما بعد اتفاقات ویروس، انی و هیویی تصمیم گرفتن کمتر از خونه بیرون برن (محض خدا، انی یه قهرمان بود که می‌تونست به اون ویروس وحشتناک مبتلا بشه). ام‌ام کنار دخترش موند و از آرامشِ تقریبی که داشت لذت برد. وضعیت کیمیکو و فرنچی هم مثل انی و هیویی بود بود... هرچند برنامه سفرشون رو کنسل کرده بودن (کیمیکو مخالف قاچاقی رفتن بود و از لحاظ قانونی هم به خاطر شرایط قرنطینه نمی‌تونستن جایی برن). پس اونا هم می‌خواستن کنار تیم بمونن.

و بالاخره بیلی... اون آلفای عوضی داشت آروم آروم می‌مُرد... بدون اینکه اهمیت بده داره میمیره روزها رو می‌گذروند. البته تِرِوِر رو آورده بود پیش خودش، علیرغم اینکه سگ بیچاره متوجه مرگ تدريجیش میشد اما خودش دوست داشت با تنها کسی که هنوز واقعا بهش اهمیت میده زندگی کنه.

اعضای تیم دیگه مثل گذشته باهاش نبودن... حداقل این چیزی بود که نشون می‌دادن... خب، حق داشتن که ازش متنفر باشن! خودشم از خودش متنفر بود! حالش از خودش به هم می‌خورد و آرزو می‌کرد زودتر بمیره...

بیلی توی آپارتمانش بود... کل روز از تلوزیون اخبارِ مرگ قهرمانا رو تماشا می‌کرد و پوزخند میزد... تعجب می‌کرد خبری از هوملندر نیست! اما بدش هم نمیومد اون عوضی زنده بمونه! به هرحال، رایان پیشش بود و اون بچه کسی بود که بیلی فارغ از قضیه بکا، واقعا دوسش داشت و بهش اهمیت می‌داد! پس... دلش می‌خواست هوملندر جون سالم به در ببره تا مراقب رایان باشه. اما اون کجا بود؟ جواب آسونه.

درواقع، هوملندر فرار کرده بود!!!

اون یه شخص پولدار بود، به راحتی قید همه‌چیز رو زد و بعد از برداشتن وسایل ضروری، دست پسرش رو گرفت و فرار کرد! هیچکس نمی‌دونست اونا کجا هستن... اونایی که بر ضد هوملندر بودن رفتن سراغ تمام خونه‌هایی که داشت اما اثری پیدا نکردن؛ چون امگا باهوش‌تر از این حرفا بود که بره یه جایی که همه آدرسش رو دارن... اگه خودش تنها بود شاید، اما پسرش همراهش بود و قضیه قدرتمندترین ابرقهرمان دنیا بودن هم هیچ کمکی بهش نمی‌کرد. چون فقط یک نفس از اون ویروس می‌تونست نابودش کنه.

یه امگای رهبر هیچوقت توله‌ش رو توی خطر نمینداخت. یه بار حماقت کرد و پسرش رو به کسی که به اصطلاح پدرش بود معرفی کرد و بعد پشیمون شد... نمی‌خواست دوباره بی‌فکری کار دستش بده. پس فرار بهترین گزینه بود.

این یه وضعیت کلی از قهرمان‌هایی بود که داشتن منقرض میشدن... این یه نسل کشی تمام عیار بود!

*****

هیویی با حرص توی اتاق بیلی قدم میزد و سعی می‌کرد سر آلفایی که روی تخت دراز کشیده و سیگار میکشه داد نزنه.

"حتما باید یه راهی باشه"

"وات ورشکست شده... خیلی وقته... هیچ راهی نمونده هیویی"

"اصلا دنبالش رفتی؟ اصلا خواستی که زنده بمونی؟"

"عااا... نه... اهمیت نمیدم... دیگه همچی تموم شده"

"ولی... ولی باید رایان رو پیدا کنی، مگه نه؟"

بیلی سرفه کرد و بیخیال سیگار شد
"اون پسر از من متنفره... نمیدونم کجاست ولی مطمئنم جاش امنه"

هیویی گوشه تخت نشست
"به هوملندر اعتماد داری؟"

بیلی لبخند کجی زد
"اون کصو واقعا پدر خوبیه!"

امگا چیزی نگفت که بیلی ادامه داد
"بعد اینکه من... هوم... آره... بعد از من، میتونی مراقب ترور باشی؟"

هیویی سعی کرد بغضشو قورت بده
"کون لقت بوچر! خودت باید مراقبش باشی!"

🦋💙🫐

سلام.
ممنون که این بوک رو واسه خوندن انتخاب کردین💋

راستش این بوک به درخواست ریدرهای Behind the Mask نوشته شده. پس اگه با امگاورس و امپرگ مشکل دارید نخونیدش👀

دمتون گرم که حمایت میکنید💜
-ماهور

After The End (Homelander X Butcher)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora