modernfamilylightbulb-baekhan

117 16 16
                                    

"بسیار خب، حالا که همه حاضرن بهتره جلسه رو شروع کنیم. رئیس؟"

نگاه همه اون کت و شلواری های دور میز روی بکهیون برای لحظه ای اونو سردرگم کرد. سرفه ی گلو صاف کنی زد و برای اینکه حرفه ای و متمرکز بنظر بیاد با دست اشاره کوچیکی به مدیر بخش حقوقی نشون داد که جلسه شو شروع کنه و ژست متفکری به خودش گرفت.

زن از جاش بلند شد و به طرف مانیتور سالن کنفرانس رفت، "همونطور که میدونین جلسه امروز در راستای پروژه ریزورت جدیدمون در پیونگ چانگه..."

پیونگ چانگ... آخرین باری که رفته بود اونجا حسابی اسکی کرده بود و خوش گذرونده بود.. حقیقتا چه جای زیبا و طبیعت دلنشینی داشت..

"ولی ما همین حالا هم هزار ها هکتار زمین برای توسعه اون منطقه خریداری کردیم!"

آها آره.. بخاطر طبیعت قشنگ و خوشگلش بود که این پروژه جدیدو راه انداخته بودن..

"باید قبل از اینکار با تیم حقوقی هماهنگ میکردین! اون قسمت نزدیک منطقه حفاظت شده جنگلی و کوهستانیه. اگه اتحادیه ساخت و سازو مخرب بدونه و پروژه بخوابه میخواید چیکار کنید؟"

"ساخت و ساز مخرب اعلام بشه؟؟ میدونی ریزورت یونگ پیونگ کجاست مدیر جونگ؟ ریزورت الپنسیا؟ فونیکس؟ پارک وِلی هیلی؟ چرا ما باید مخرب اعلام بشیم؟؟؟"

آه یونگ پیونگ.. تو همون ریزورت اسکی کرده بود.. سفر کاری ای که به تفریحی ترین وضع ممکن تغییر شکل داد.. یک هفته تمام صبح ها با رئیس اجرایی یه شرکت سرمایه گذاری امریکایی اسکی میکرد و شب ها.. روش.

شاید باید میفهمید هنوزم کره ست یا نه...

"شما بودین که تصمیم گرفتین برین یه جای بکر و دست نخورده رو برای توسعه و ساخت و ساز انتخاب کنید. به فکرتون خطور نکرد که یه دلیلی داشته که کسی تا بحال نزدیک اون منطقه نرفته؟؟"

اگه هنوز کره بود میتونست امشب بره پیشش. هلیکوپترش همین الانشم آماده بود. شاید میتونستن باهم دوباره یه سر به یونگ پیونگ بزنن.. یا نه.. اگه قرار بود اونم سوار کنه شاید بهتر بود جت شخصیو میبرد.

"اصلا درک نمیکنم چرا این باید به یه مسئله حائز اهمیت تبدیل بشه. اتحادیه حفاظت از حیات وحش یا هر کوفتی که هست حتی به ساخت و ساز ما واکنشی هم نشون نداده!"

 تو فضای تنگ و بسته‌ ی هلی کوپتر خیلی فرصت  تاثیرگذاری نداشت.. شامپاینم نداشت... لعنتی! یادش رفته بود جتو به سهون قرض داده. پسره ی عیاش معلوم نبود اینبار  کجای کره زمینو با دوستای روانیش تسخیر کرده. حتما ته و توی شامپاینای نازنینشم تا     الان در آورده.. اشکال نداشت هلی کوپتر اونقدرا هم     گزینه بدی نبود.. اون چشم آبی نیویورکی احتمالا از جنبه ماجراجویانه ش استقبال میکرد..

PromptsWhere stories live. Discover now