کیونگسو به دوست قدبلندش که مثل یه توله سگ لگد خورده اون سمت میز بارش روی صندلی نشسته بود نگاه کرد و بدون اینکه لیوانی که مشغول تمیز کردنش بودو کنار بذاره گفت،
"داری بهم میگی تو یه مرد جذاب مهربون خوش اخلاق سگ مایه دار برا خودت پیدا کردی و اینجا نشستی داری غرشو میزنی؟ کتک میخوای؟ که مطمئن بشی خیالاتی نشدی؟ چون با کمال میل برات این اطمینانو بوجود میارم،"
کلشو کمی به عقب خم کرد و با صدای بلند تر گفت،
"هی هان. چوب بیسبال کجاست؟"
"قراره بریم دوست پسر یولو بزنیم؟"
کیونگسو همچنان خیره به چانیولی که فقط لگد خورده تر بنظر میرسید جواب دوست پسرشو داد.
"نه قراره خود یولو بزنیم. یه شاهزاده به تمام معنا به تورش خورده و عوض اینکه باهاش ازدواج کنه نشسته اینجا داره چسناله میکنه."
لوهان با قیافه کنجکاو بهشون پیوست و چانیول آهی کشید و لیوان ویسکیشو دورانی تکون داد و به مایع در حال حرکت خیره شد،
"میتونم باهاش ازدواجم کنم. میخواد ازم خواستگاری کنه."
"هولی شت!"
لوهان ناباورانه گفت و ابروهای کیونگسو توی هم رفت. لیوانی که تمیز شده بودو سرجاش برگردوند و پرسید،
"داری باز مزخرف میگی یا جدیه؟"
چانیول بالاخره سرشو بالا آورد و خیره به بهترین دوستش گفت،
"جدی میگم. میخواد خواستگاری کنه."
لوهان سوتی زد و گفت،
"شما همش 6 ماهه باهم قرار میذارین مگه نه؟"
"از کجا میدونی؟"
کیونگسو پرسید و چانیول با یادآوری چیزی که چند روز پیش تو خونه ی بکهیون پیدا کرده بود دوباره به نوشیدنیش زل زد.
"تو کشوی لباس زیرش جعبه حلقه دیدم. بازش نکردم و چیزیم بهش نگفتم ولی─"
"اون کشوی لباس زیر داره؟"
لوهان با پیشونی چین خورده وسط حرفش پرید.
"یعنی یه کشوی کامل فقط برا لباس زیراش؟؟"
نگاه پرسشیش بین دوست پسر و دوستش جابجا شد. کیونگسو که بنظر میرسید بالاخره داره دوستشو جدی میگیره پرسید،
"میخوای چیکار کنی؟"
"نمیدونم."
"دوستش داری؟"
"آره... ولی.."
حرفی برای گفتن نداشت. در واقع گفتنی ها رو گفته بود و با یه چوب بیسبال تهدید شده بود. پس حرفی برای گفتن نداشت.
"خیله خب صبر کن ببینم درست متوجه شدم یا نه."
لوهان گفت و با انگشتای دست شروع به شمردن کرد.