سخن پایانی

97 15 4
                                    

عزیزای دل زویی سلام.👋🏻
بالاخره گرگ کوهستان به پایان رسید. خودم باورم نمیشه!!
خب اول از همه میخوام از یار همپای خوشگلم، لونیکای عزیزم یک تشکر بزرگ بکنم.
لونیکا در لحظه به لحظه نوشتن این کار همراه من بوده و من رو راهنمایی کرده و هرجا دید کم آوردم من رو برای ادامه دادن از سر جام بلند کرد. حتی با جون دل قسمت های پر از غلط غلوط من رو وقت گذاشته و ادیت زده که این خودش به اندازه یک کهکشان برای من ارزش داشته. باز هم ازش بابت اینکار تشکر میکنم. یکی از دلایل به پایان رسیدن این داستان رو لونیکا بدونید. سولمیتی خوشگلم خیلی دوستت دارم و ممنونم که هستی. بابت همه چیز ازت تشکر میکنم.🩷💜🩷💜
پس کو توضیحات؟! اوکی همین الان توضیح میدم.
واقعیت گرگ قرار نبود انقدر طولانی بشه، فکر کنم چندباری به این قضیه اشاره کردم.
داستانی که من تو ذهنم داشتم یه وانشات کوتاه اسمات بین یک انسان و گرگینه بود. وقتی به خودم اومدم دیدم کلی شاخ برگ گرفته و این کاملا خارج از برنامه من بود ولی به قول لونیکا حسابی خوشگلش کرد.
این اواخر خیلی توی آپ فاصله انداختم و حتی چندتا از خواننده ها لفت دادن بابتش که بابتش اصلا ناراحت نیستم. من نمیتونم کسی رو به زور نگه دارم و همینطور از شماهایی که تا این لحظه با من بودین خیلی ممنونم. 😭
بگذریم، من و گرگ بینمون دعوا شد. من هرچی مینوشتم ،گرگ اذیت میکرد و تموم نمیشد و این اواخر از هم دیگه واقعا بدمون اومده بود. اصلا آبمون تو یه جوب نمیرفت و همدیگه رو همش اذیت میکردیم. اگر دست به قلم باشید کاملا حرفی که میزنم رو درک میکنید. برای همین تصمیم گرفتم کم کم بیام سراغش که یهو به سرم نزنه کل فایل رو پاک کنم و داستان رو از واتپد انپابلیش کنم. 😤
در کل بالاخره تصمیم گرفتیم آتش بس اعلام کنیم تا هرچه زودتر این داستان رو به سرانجام برسونیم و از هم جدا بشیم.
این اولین کار طولانی من بود و میدونم به شدت نقص داره. من خیلی ادعای فوق‌العاده بودن نمیکنم ولی دارم کم کم یاد میگیرم خوب بنویسم. نمیگم به زودی ولی یک روز وقتی دلم برا گرگ کوهستان تنگ شد میام سراغش و یه ادیت خوب بهش میزنم. ممکنه براش یه افتر استوری هم بنویسم. این هم نمیدونم کی اپش میکنم! بستگی به کارهای در آینده ام داره ولی قول یه افتراستوری رو از من دارید. البته اگر بخوایدش.
خیل خب بیشتر از این سرتون رو درد نمیارم. ممنونم که تا این لحظه همراه من و زوج قشنگ داخل داستان بودین.
من با گرگ قهرم ولی شماها دوستش داشته باشید. من تا جایی که تونستم متن رو جوری نوشتم که جای سوالی نزاره ولی هر سوالی هم راجب داستان و شخصیت ها داشتید از من بپرسید. حتما بهتون جواب میدم.👌🏼
ببخشید که انقدر طول کشید.🙈
من دارم میرم یه استراحت جدی بزنم(بخاطر نوشتن گرگ از یکسری لدت های روزمره خودمو منع کرده بودم، دارم میرم روحمو بهش استراحت بدم) و بعدش به فکر کار بعدی بیوفتم. و اینم بگم قسم میخورم داستان بعدی رو تا نقطه پایانش رو نزاشتم اپش نمیکنم.😤 نه شما و نه خودم رو دیگه اذیت نمیکنم.😫

𝐌𝐨𝐮𝐧𝐭𝐚𝐢𝐧 𝐖𝐨𝐥𝐟जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें