Pov: سوم شخص
جیسونگ: نخیر، خودم میتونم انجامش بدم مگه دستم کجه
جیسونگ با اخم با مخاطب پشت تلفن حرف میزد و...یه جورایی قابل حدس بود که مخاطب پشت تلفن کی میتونه باشه که جیسونگ و اینطور اخمو کرده بود
فیلیکس دستشو داخل جیب کاپشن پشمیش برد د به چهره ی خالی از حس جیسونگ نگاه کرد
جیسونگ: اوهوم باشه...ولی من نمیبینت
گوشی و قطع کرد و داخل جیبش گذاشت... نفس عمیق صدا دارش و بیرون داد...قیافش خنده دار و دیدنی بود... فیلیکس لبخندی زد و به پهلوش ضربه ی آرومی وارد کرد
فیلیکس: اخماتو باز کن بد اخلاق
کیفش و روی شونه ش فیکس کرد...با همون اخم شروع کرد به غر غر کردن
جیسونگ: آخرش از دست این لی مینهو دیوونه میشم
فیلیکس: چرا انقدر باهاش بد رفتار میکنی جیسونگ؟ بنظر من که پسر بدی نیست
جیسونگ سرشو کج کرد و با نگاهی متعجبی گفت...
جیسونگ: کلا یه بار دیدیش فیلیکس چجوری میگی خوبه آخه...خدایا توی همه کارام از وقتی یادم میاد دخالت میکنه... فقط یه استاکره
فیلیکس: ولی من فکر میکنم داری بزرگش میکنی
سرشو تکون داد و جلوتر از فیلیکس سمت دانشگاه قدم برداشت...
فیلیکس نگاهش و به جیسونگ که با قدم های سریع حرکت میکرد داد و نفسی گرفت...از وقتی یادش میومد جیسونگ همیشه انقدر لجباز و یه دنده بود... قدمی جلو برداشت و برای اینکه بهش برسه شروع کرد به دویدن
فیلیکس: وایسا ببی...
حرفش با گیر کردن پاش به سنگی قطع شد... داشت میفتاد که کلاه کاپشنش به سمت عقب کشیده شد و مانع از این شد که بیفته....با چشم های گشاد چند ثانیه به جلوش نگاه کرد...
هیونجین: کجا با این سرعت؟
با شنیدن صدای آشنایی برگشت و به شخص پشت سرش نگاه کرد...
هیونجین با لبخند خفیف روی لبش کلاه کاپشن فیلیکس و توی دستش گرفته بود و بهش نگاه میکرد..
یجی: خدای من یه روز نیومدم ببین منو با اون اونوو احمق هم گروهی کرده....واسه چی وایسادی تو؟
یجی از پشت هیونجین بیرون اومد و کنارش وایساد...فیلیکس به یجی که با نگاهی سوالی بهش خیره شده بود نگاه کرد...
سریع به خودش اومد و سمتشون برگشت که باعث شد کلاه کاپشنش که توی مشت هیونجین بود رها بشه...
هیونجین کلاه کاپشن فیلیکس و رها کرد و دستش و داخل جیبش فرو برد..
فیلیکس: عام چیزه... ممنونم
YOU ARE READING
strangely
Fanfiction"در این دنیا نمیشود به چیزی دلخوش بود" درست میگفت تو این دنیا به هیچ چیز نمیتوان دلخوش بود، مگه نه زیبای من؟