جورج یه لیوان آب میخوره تا آرامششو به دست بیاره: دهن من رو سرویس کردین شماها...مخصوصا تو...تو لویی...تو بیچارم کردی
لویی: من؟ ببخشید شما؟ چه خودشو میچسبونه به من
هری: جورج عزیزم سکوت کن لطفازین: هر دفعه فقط همینو میگی بسه دیگه یه چیز جدید بگو
جورج: من اینهمه لطف کردم بهتون یه هفته آف دادم هیچ کاری ندادم بهتون هیچ درامایی نخواستم بعد شما اینکارو میکنین؟
زین: چیکار؟
لیام: چیکار کردیم اینقدر جو میدی؟جورج: اول گوشیو از لویی بگیرین راه افتاده داره همه رو لایک میکنه
لویی: اینم باید هماهنگ کنم؟جورج: دارن کم کم اخراجم میکنن میفهمین؟
زین: ای وای خبر خوبو یه دفعه نده سکته میکنیم
جورج: وای لعنت به این شغل
لیام: من باید اینو بگم نه تو! یه موزیک دادم بیرون الان چرب کردم منتظرم دراماها رو فرو کنین
جورج: همین روزاست که اخراج بشم
هری: آخیجورج: نهایت همدردیت همین بود؟
هری: چیکار کنم؟!جورج: یه ذره همکاری کنین من به این شغل احتیاج دارم
لویی: چند سالته عزیزم؟
جورج: ۳۹...چطور؟
لویی: خاک بر سرت تو این ۳۹ سال هیچی یاد نگرفتی هیچ حرفهای بلد نیستی جز اینکه بیای بشینی بالاسر ما چرت و پرت بگی؟
جورج: از ۳۹ سال حداقل ۱۰ سالشو بچه بودم
هری: ما تو همون بچگی هم با استعداد و باهوش بودیم
زین: درستهلیام: این دیوانه اگه استعداد و هوش داشت همین شغل چرت و پرتشو نگه میداشت به جای اینکه هی التماسمون بکنه
لویی: به نظر من مشکل تو کودکیشه باید بررسی کنیم چیشد که اینجوری شد
هری: آره حتما کودکی سختی داشته...طفلکی
جورج: بابا اصلا چیکار به مشکلات من دارید؟! من باید راجع به مشکلاتتون حرف بزنم
لیام به ساعتش نگاه میکنه: بذارید حرف بزنه زودتر بره کار داریم
جورج: چیکار دارید؟
لیام: اینم باید بهت بگیم؟!جورج: آره معلومه که باید بگید اینجا همه چیز باید با من هماهنگ شه
لویی: این احتمالا بچه بوده نمیذاشتن رو چیزی کنترل داشته باشه الان داره جبران میکنه
هری: وای چه باهوشیجورج: یه هفته بالاسرتون نبودم. لویی رفت زن گرفت نمیدونم زین باز دراما درست کرد...
زین حرفشو قطع میکنه: من؟ خودم دراما میخوام مگه؟ برداشتین سناریو چیدین در حد فنفیک های ۲۰۱۴ واتپد بعد من دراما درست کردم؟
