جلسه دهم: دستور از بالا

161 47 168
                                    

جورج یه لیوان آب میخوره تا آرامششو به دست بیاره: دهن من رو سرویس کردین شماها...مخصوصا تو...تو لویی...تو بیچارم کردی

لویی: من؟ ببخشید شما؟ چه خودشو میچسبونه به من
هری: جورج عزیزم سکوت کن لطفا

زین: هر دفعه فقط همینو میگی بسه دیگه یه چیز جدید بگو

جورج: من اینهمه لطف کردم بهتون یه هفته آف دادم هیچ کاری ندادم بهتون هیچ درامایی نخواستم بعد شما اینکارو میکنین؟

زین: چیکار؟
لیام: چیکار کردیم اینقدر جو میدی؟

جورج: اول گوشیو از لویی بگیرین راه افتاده داره همه رو لایک میکنه
لویی: اینم باید هماهنگ کنم؟

جورج: دارن کم کم اخراجم میکنن میفهمین؟

زین: ای وای خبر خوبو یه دفعه نده سکته میکنیم

جورج: وای لعنت به این شغل

لیام: من باید اینو بگم نه تو! یه موزیک دادم بیرون الان چرب کردم منتظرم دراماها رو فرو کنین

جورج: همین روزاست که اخراج بشم
هری: آخی

جورج: نهایت همدردیت همین بود؟
هری: چیکار کنم؟!

جورج: یه ذره همکاری کنین من به این شغل احتیاج دارم

لویی: چند سالته عزیزم؟

جورج: ۳۹...چطور؟

لویی: خاک بر سرت تو این ۳۹ سال هیچی یاد نگرفتی هیچ حرفه‌ای بلد نیستی جز اینکه بیای بشینی بالاسر ما چرت و پرت بگی؟

جورج: از ۳۹ سال حداقل ۱۰ سالشو بچه بودم

هری: ما تو همون بچگی هم با استعداد و باهوش بودیم
زین: درسته

لیام: این دیوانه اگه استعداد و هوش داشت همین شغل چرت و پرتشو نگه میداشت به جای اینکه هی التماسمون بکنه

لویی: به نظر من مشکل تو کودکیشه باید بررسی کنیم چیشد که اینجوری شد

هری: آره حتما کودکی سختی داشته...طفلکی

جورج: بابا اصلا چیکار به مشکلات من دارید؟! من باید راجع به مشکلاتتون حرف بزنم

لیام به ساعتش نگاه میکنه: بذارید حرف بزنه زودتر بره کار داریم

جورج: چیکار دارید؟
لیام: اینم باید بهت بگیم؟!

جورج: آره معلومه که باید بگید اینجا همه چیز باید با من هماهنگ شه

لویی: این احتمالا بچه بوده نمیذاشتن رو چیزی کنترل داشته باشه الان داره جبران میکنه
هری: وای چه باهوشی

جورج: یه هفته بالاسرتون نبودم. لویی رفت زن گرفت نمیدونم زین باز دراما درست کرد...

زین حرفشو قطع میکنه: من؟ خودم دراما میخوام مگه؟ برداشتین سناریو چیدین در حد فنفیک های ۲۰۱۴ واتپد بعد من دراما درست کردم؟

How to look real? [1D]Место, где живут истории. Откройте их для себя