جورج میکروفونشو روی میز غذاخوری تنظیم میکنه و بهش نزدیک میشه و به همه سلام میده که باعث میشه میکروفون صدای بدی بده.
لویی: عقده استفاده از میکروفون داری؟
زین: باز قبلا همایشهاشو تو سالن برگزار میکرد میگفتیم سالنه ممکنه لازم شه...دیگه اینجا که خونهست که؟!
لویی: دیوونهست. از لباس پوشیدنش نفهمیدی؟
جورج بازم تو میکروفون جواب میده: مگه چجوریه؟
لویی: آینه داری تو خونه؟
جورج: پیرهن سبز و شلوار صورتی چشه؟
لویی: خیلی رنگی هستیهری: همیشه عجیبترین رنگا رو میپوشی
لویی: البته بستگی داره کی بپوشهها. الان مطمئنم تو اینا رو بپوشی بهت مياد
هری: مرسی عسلملویی برمیگرده سمت جورج: فقیری؟ همش داری همینا رو میپوشی آدم یه اشتباهو باید چند بار تکرار کنه؟ پولایی که از ما میگیریو چیکار میکنی
جورج: اجاره خونه...البته کلا دارم سعی میکنم از رنگای شاد استفاده کنم و دید مثبتتری به زندگیم داشته باشم و با چند بار پوشیدنشون به محیط زیست کمک کنم*میکروفون بازم صدای بدی تولید میکنه*
زین: صداتو بیار پایین مرغام زهره ترک شدن
لیام: کر شدیمجورج میکروفونشو خاموش میکنه: باشه بابا...اولش بذارید ازتون تشکر کنم که از راههای دور و نزدیک تو این زمان کم تشریف آوردید و اینجا تو مزرعه زین که لطف کرد و در اختیار ما گذاشت جمع شدین
زین: در رو که باز کردم با این کیف مسخره دم در وایساده بودی واقعا زیاد حق انتخاب نداشتم
جورج: تا الان خونهی لویی و نایل جلسه داشتیم تا یادم نرفته بگم که دیگه نوبت بقیهست از این به بعد دورهای تو خونه شما همدیگه رو میبینیم
زین: چرا خونه تو نه؟
جورج: من دو تا همخونه دارم. جامون نمیشه باید رو همدیگه بشینید
لویی: من مشکلی ندارم
جورج: من دارملیام: اتفاقا یه بار بیاین خونه من ببینین دارم چی میکشم
زین: دارم فکر میکنم که جیجی هم حتی اینقدر منو اذیت نمیکردلیام: کیت واقعا پدیدهست
کیت: من که کاریت ندارم
لیام: میشه حداقل اینجا کنارم نشینی و باهام حرف نزنی؟ همیشه چسبیدی بهمزین: نسخه پیشرفته تمام بیردای قبلیه
کیت: من خودم اینجا نشستما
زین: بترسم ازت؟
لیام: واقعا خیلی داریم حرفهای رفتار میکنیم که اینجا نشستیم و چیزی نمیگیم
کیت: خوبه چیزی نمیگید...*جورج لپتاپشو باز میکنه و مشغول میشه. همه در سکوت جورج رو نگاه میکنن. یکی دو دقیقه میگذره*
لیام: من به خاطر تو اینهمه راه اومدم که اینجوری کنی؟ تازه از سفر برگشتم خستم
لویی: خوش گذشت پیش نایل؟
لیام: آره. عکسمونو دیدی؟ فرستادم تو گروه
YOU ARE READING
How to look real? [1D]
Fanfictionچگونه با پارتنر فیک خود واقعی رفتار کنیم؟ - Larry, ziam