• Twins [Krisho]

285 31 126
                                    

سوهو بیخیال اشعه های مستقیم آفتاب خودش رو توی بغل دوست پسرش بالا کشید : تکون نخور

ییفان دوباره سعی کرد بلند شه ولی با محکم تر شدن حلقه دست های دوست پسرش برای بار دوم نتونست : میخوام پرده رو بکشم ، آفتاب تو تخم چشم دوتامونه ..

- نمیخواد ، فقط تکون نخور

سوهو غر زد و ییفان اجازه داد دوست پسرش هر طور که دوست داره روز تعطیلشون رو بگذرونه . بهرحال تمام هفته هر دوشون درگیر بودن و یه روز استراحت حقی نبود که قابل ضایع شدن باشه

هنوز چشم های سوهو گرم خواب دوباره نشده بودن که اینبار صدای زنگ در باعث هیس عصبی پسر شد . ییفان خنده کوتاهی کرد و قبل از اینکه سوهو با اعصابی نه چندان آروم بیدار شه دستش رو روی سینه دوست پسرش گذاشت و روی تخت خوابوندش

+ من باز میکنم ، تو یکم بیشتر بخواب

- لازم نکرده

سوهو با حرص گفت و بی حوصله روی تخت نشست . هر کدوم از همسایه ها که بودن ، سوهو قول میداد برینه تو مغزش !

+ کجا میری ؟

- میرم ببینم کی پشت دره این وقت صبح !

+ من چک میکنم

- خودم میتونم انجامش بدم !!

+ نظرت چیه قبلش یه پیرهن بپوشی ؟

ییفان با ته لحنی از خنده گفت و سوهو تازه یاد بالاتنه برهنه ش افتاد . بی حوصلگی و خستگیش بخاطر خواب ناکافیش باعث میشد بخواد به هر موضوع و شخصی گیر بده و حالا بجز همسایه شون ، دوست پسرش هم قرار بود مورد تهاجم ترکش هاش قرار بگیره

پیرهنش رو برداشت و همونطور که سعی میکرد در حین راه رفتن بپوشه ، جواب دوست پسرش رو هم بده

- چیزی تنم نبود چون میخواستم دیشبمون رو یکم هیجان انگیز کنم و تو خوابیدی !!

+ من بیهوش شدم سوهو ، من از خستگی قشنگ مردم ..

ییفان غر زد و سوهو حوصله بحث نداشت ، جلوی در مکث کرد و نفس عمیقی کشید ‌. میدونست حق با دوست پسرشه و نباید درباره همچین چیزی حق رو ظالمانه به خودش بده ولی بد خوابی سر صبحش حسابی بد اخلاقش کرده بود

+ من میرم در رو باز کنم و تو .. میخوای یه دوش بگیری بیبی ؟

ییفان با لحن نرمی گفت و سوهو احساس کرد این بهترین کاره . شاید آب گرم کمی سرحال ترش می آورد و بد اخلاقی سر صبحش رو جبران میکرد . سری تکون داد و پیرهنی که هنوز کامل به تن نکرده بود رو دوباره روی تخت پرت کرد

- فقط بهش بگو دیگه سر صبح مزاحم خواب مردم نشه !

غر زد و ییفان با خنده از اتاق خارج شد تا سراغ منبع اصلی تمام مشکلات امروزشون بره . سوهو بی حوصله داخل اتاق برگشت و با برداشتن حوله ش ، وارد حموم شد

Exo Oneshot Book Donde viven las historias. Descúbrelo ahora