موسیقی شروع میشه و هری و لویی وارد صحنه میشن و حضار به افتخارشون شروع میکنن به دست زدن
اون دو تا تعظیم میکنن و وقتی که سکوت شد اول لویی میگه: اوی اویییییی
و بعدش هری میگه: سلام به همگی. امیدوارم روز خوبی رو داشته باشید
لویی: ما اینجاییم تا قسمت اول برنامه رو باهم شروع کنیم... خب دوستان اینا یه چیزایی مثل...
هری: کصشر
لویی: درسته کصشر.. کصشرایی که شما لیتل شت ها مینویسید رو براتون تفسیر کنیم
هری: تفسیر؟ لو ما فقط قراره برینیم بهشون
لویی: هییییش نمیخوام بفهمن
هری بهش چشم غره میره و دستور میده که تبلت رو بیارن
نایل از پشت صحنه تبلت به دست وارد میشه و تبلت رو میده دست هری: شما دو تا خواستون به خودتون باشه. شما که نمیخواید با دو تا دیک راست شده برنامه اجرا کنید؟
با صدای خنده جمعیت، لری سرخ میشن و نایل رو میفرستن که بره. تا هری میاد تبلت رو روشن کنه، لویی قاپش میزنه
هری: هییی من میخواستم اولی رو بخونم
لویی: خیر، خودم
هری که نمیخواد رو آنتن زنده آبروشون بره، کنار میاد و اجازه میده
لویی: خب بریم که شروع کنیم
مردم می بینن که با هر خطی که لویی میخونه چشماش گرد تر میشه
لویی: اون سطل رو برام بیارید
هری از اون پشت سطل رو میده دست لویی و لویی توش بالا میاره
لویی: من ریدم تو مغزاتون با عشق🌹🌹🌹🌹
هری: خب بگو چیشد تا مردم هم بدونن
لویی: ......
هری: لو؟
لویی: ......
هری: شروع کن دیگه
لویی: هری تو توی این پوسی داری
هری: .......
لویی: اچ؟
هری:.......
لویی: هری نمیخوای چیزی بگی؟
هری آب دهنشو قورت میده: من چی دارم؟
لویی: متاسفم بیب
هری محکم میزنه تو سرش
لویی: آروم باش. بقیشو برات بگم چیکار میکنی؟
هری: خودکشی؟
لویی: تو گوه خوردی
هری: خب حالا. بقیشو بگو
لویی: عام.. بله درسته ادامش. خلاصه این کصشر ما نوشته که لویی واقعا تیم فوتبال خودشو میخواد ولی هری هم دختر میخواد
هری: ها اینی که گفتی یعنی چه؟
لویی: اول برای منم نا مفهوم تا اینکه جمله اول رو خوندم.. هری تو اینجا برای بار هفتم حامله شدی
هری: جیزز... یعنی شیش تا بچه زاییدم؟
لویی: هشت-
هری: دیوار کو کلمو بکوبم توش؟ ول کن ادامشو بگو
لویی: اره خلاصه هشت تا بچه داری و نهمی داری حمل میکنی. من دلم میخواد پسر باشه که بشیم ۱۱ تا تیم فوتبال راه بنداریم.. چقدر گوه میخورم من اینجا🤦♂️
هری: خرجشون از کجا درمیاد؟
لویی: مثل اینکه من پولدارم
هری: که اینطور.. خب؟
لویی: خلاصههه رفتم بیرون انگار یه چیزی جا گذاشته بودم. برگشتم رفتیم تو کار و اعمال مستحجن.
هری: خبببببب
لویی: هیچی دیگه داستان با اینکه رفتی سونوگرافی بچه دختره تموم میشه
هری: واقعا خیلی تاثیرگذار بود
لویی: میدونم
هری: چی تو مغز اینا میگذره
لویی: نمیدونم
هری: زهرمار
لویی: خب دوستان این از کصشر امروز ما.. امیدوارم خندیده باشید. تا کصشری دیگر بدرود
لامپا خاموش میشه اما صدای هری میاد: به نظرت چجوری شش تا شکم زاییدم و نمردم؟
********
اینم از پارت اول
چطور بود؟
نظراتتون رو بگید دوست دارم
بوس بوس
YOU ARE READING
سموم بهار😂
Humorجایی برای اگاه شدن از سم هایی که تو مغز فنای عموما اینتر میگذره و خندیدن بهشون