تیم فوتبال

98 23 58
                                    

موسیقی شروع میشه و هری و لویی وارد صحنه میشن و حضار به افتخارشون شروع میکنن به دست زدن

اون دو تا تعظیم میکنن و وقتی که سکوت شد اول لویی میگه: اوی اویییییی

و بعدش هری میگه: سلام به همگی. امیدوارم روز خوبی رو داشته باشید

لویی: ما اینجاییم تا قسمت اول برنامه رو باهم شروع کنیم... خب دوستان اینا یه چیزایی مثل...

هری: کصشر

لویی: درسته کصشر.. کصشرایی که شما لیتل شت ها مینویسید رو براتون تفسیر کنیم

هری: تفسیر؟ لو ما فقط قراره برینیم بهشون

لویی: هییییش نمیخوام بفهمن

هری بهش چشم غره میره و دستور میده که تبلت رو بیارن

نایل از پشت صحنه تبلت به دست وارد میشه و تبلت رو میده دست هری: شما دو تا خواستون به خودتون باشه. شما که نمیخواید با دو تا دیک راست شده برنامه اجرا کنید؟

با صدای خنده جمعیت، لری سرخ میشن و نایل رو میفرستن که بره. تا هری میاد تبلت رو روشن کنه، لویی قاپش میزنه

هری: هییی من میخواستم اولی رو بخونم

لویی: خیر، خودم

هری که نمیخواد رو آنتن زنده آبروشون بره، کنار میاد و اجازه میده

لویی: خب بریم که شروع کنیم

مردم می بینن که با هر خطی که لویی میخونه چشماش گرد تر میشه

لویی: اون سطل رو برام بیارید

هری از اون پشت سطل رو میده دست لویی و لویی توش بالا میاره

لویی: من ریدم تو مغزاتون با عشق🌹🌹🌹🌹

هری: خب بگو چیشد تا مردم هم بدونن

لویی: ......

هری: لو؟

لویی: ......

هری: شروع کن دیگه

لویی: هری تو توی این پوسی داری

هری: .......

لویی: اچ؟

هری:.......

لویی: هری نمیخوای چیزی بگی؟

هری آب دهنشو قورت میده: من چی دارم؟

لویی: متاسفم بیب

هری محکم میزنه تو سرش

لویی: آروم باش. بقیشو برات بگم چیکار میکنی؟

هری: خودکشی؟

لویی: تو گوه خوردی

هری: خب حالا. بقیشو بگو

لویی: عام.. بله درسته ادامش. خلاصه این کصشر ما نوشته که لویی واقعا تیم فوتبال خودشو میخواد ولی هری هم دختر میخواد

هری: ها اینی که گفتی یعنی چه؟

لویی: اول برای منم نا مفهوم تا اینکه جمله اول رو خوندم.. هری تو اینجا برای بار هفتم حامله شدی

هری: جیزز... یعنی شیش تا بچه زاییدم؟

لویی: هشت-

هری: دیوار کو کلمو بکوبم توش؟ ول کن ادامشو بگو

لویی: اره خلاصه هشت تا بچه داری و نهمی داری حمل میکنی. من دلم میخواد پسر باشه که بشیم ۱۱ تا تیم فوتبال راه بنداریم.. چقدر گوه میخورم من اینجا🤦‍♂️

هری: خرجشون از کجا درمیاد؟

لویی: مثل اینکه من پولدارم

هری: که اینطور.. خب؟

لویی: خلاصههه رفتم بیرون انگار یه چیزی جا گذاشته بودم. برگشتم رفتیم تو کار و اعمال مستحجن.

هری: خبببببب

لویی: هیچی دیگه داستان با اینکه رفتی سونوگرافی بچه دختره تموم میشه

هری: واقعا خیلی تاثیرگذار بود

لویی: میدونم

هری: چی تو مغز اینا میگذره

لویی: نمیدونم

هری: زهرمار

لویی: خب دوستان این از کصشر امروز ما.. امیدوارم خندیده باشید. تا کصشری دیگر بدرود

لامپا خاموش میشه اما صدای هری میاد: به نظرت چجوری شش تا شکم زاییدم و نمردم؟

********

اینم از پارت اول

چطور بود؟

نظراتتون رو بگید دوست دارم

بوس بوس

سموم بهار😂Where stories live. Discover now