توی کلاس بودیم..
درس تاریخ کره بود..
همه خسته بودیم..
آخه نمیدونم کدوم اسکولی درسی به این سختی رو میزاره برای زنگ اول؟!
هیچکدوم علاقه ای به این درس نداریم..
اون دختر تازه وارد هم کیفش رو گذاشته بود روی دسته ی صندلیش و روش خوابیده بود..
به نظر خیلی خسته میومد..
ولی خب خوابیدن اون هم به محض ورود خیلی عجیبه!
اون حتی کنجکاو نبود مدرسه و کلاس ها رو انالیز کنه..
و با بچه های کلاس اشنا بشه..
چقدر مأیوس و ناامید کننده!نگاهمو ازش گرفتم و به معلم دادم..
معلممون که درحال توضیح درس برامون بود..
و بچه ها که هرکدوم مشغول گوش دادن به درس بودند..
اما من چرا نمیتونستم بهش گوش بدم؟
نمیتونستم تمرکز کنم..
نمیتونستم خودمو جمع کنم..
حواسم به اون دختر بود..
دختر هودی مشکی که خوابیده بود..
کاش میتونستم ازش اسمشو بپرسم..
خیلی دوست دارم بدونم اسمش چیه..
اون حتی خودشو معرفی نکرده بود..
حتما انقدر خسته بود که حوصله ی اینکارو نداشت..
اما من دوست داشتم چیزهای بیشتری راجبش بدونم..در همین حین ناگهان کیف اون دختر از روی دسته ی صندلی به روی زمین افتاد..
من کنجکاوانه با شنیدن صدای زمین خوردن کیف نگاهم رو بهش دادم..
از اونجایی که دنبال هر راهی میگشتم که با اون دختر ارتباط بگیرم،این اتفاق رو یه غنیمت دونستم..
پس به سمت کیف رفتم و سمتش خم شدم..
کیف رو برداشتم و لبخندزنان به روی دختر گرفتم..
با لحنی از صمیمیت گفتم:«کیفت افتاد،اذیت شدی؟اشکالی نداره میتونی کیفتو بزاری زیر سرت و دوباره از نو..»
هنوز حرفم تموم نشده بود که ناگهان کیف رو طلبکارانه و عصبی بدون گفتن حرفی از دستم کشید و گذاشت زیر سرش و خوابید..
با تعجب بهش نگاه کردم..
اصلا انتظار این رفتار رو ازش نداشتم..
نکنه از کار من خوشش نیومد؟یا کارم درست نبود؟
حتی ازم تشکر هم نکرد!
نمیدونم..
حس خیلی بدی گرفته بودم..
حس میکردم آدم ارزشمندی نیستم..
و آدم مزخرفی هستم..
حداقل برای اون..
میتونست جلوی بچه های کلاس باهام بهتر رفتار کنه..
و ازم تشکر کنه..
نگاهمو ازش گرفتم و به معلم دادم..
سعی کردم اتفاقی رو که افتاده فراموش کنم..
و به درس گوش بدم..
هرچند از ذهنم بیرون نمیرفت..
و ذهنم مدام درحال مرور اون و انالیز اون بود..
حس مزخرفی بود!
ولی قابل فراموش کردن بود..
حداقل برای مدت کوتاهی..سلام سلام..
ووت کامنت فراموش نشه♡
YOU ARE READING
𝙈𝙮 𝙗𝙚𝙡𝙤𝙫𝙚𝙙 𝙚𝙣𝙚𝙢𝙮
Actionتوهیچوقتسایکوییکهکنارتنشستهرونمیشناسی.. توهیچوقتآدمیکهکنارتهرونمیشناسی.. بعدمیگیچطوریاینجاموپیشتنشستم؟ خندهداره! منحتیمیتونمتوروبهزانودربیارم.. پسفقطمثلیهاحمقاطاعتکنودخالتنکن.. دخترکوچولویسادهیمن! _دشمندوستداشتن...