زیبارویم
چند وقتی می شود که زیاد نگاهم به تو می افتد. به فروغ چشمانت قسم می خورم که بی اختیار است.
ناگهان به خودم می آیم و می بینم که تمام حواسم را کنار لبخندت جا گذاشته ام. تعجب نکن؛ معامله خوبی است. تو بخند، و آن وقت است که تمام حواسم برای توست.
امروز خوشحال بودی؛ کنار دوستانت می گفتی و اجازه می دادی دنیا با لبخندت روشن شود، اما خبر نداشتی که از دور تحسینت می کنم.
کاش مرا می دیدی...
خودخواهی است که بگویم به نیم نگاهی از تو محتاجم؛ اما محبوبم، حتی اگر تا آخر دنیا هم مرا نبینی، تمام احساسم برای توست.
.
.
.
.
.
YOU ARE READING
تو | 𝓨𝓸𝓾
Short Story𝓢𝓱𝓸𝓻𝓽 𝓼𝓽𝓸𝓻𝔂 شک دارم که تو ساحره نباشی... انقدر مجنون تو بودن کار جادو نیست؟