*****
فلشبک - یک شب بعد از پیداشدن دفاتر خزانهداری:
زمان کمی تا سپیدهدم مونده بود اما شب قصد نداشت پردهی تیره و مشکی رنگش رو از آسمون کنار بزنه و به نور اجازه قدرتنمایی بده. اقامتگاه شخصی امپراطور تحتتاثیر گرگ و میش هوا سکوت خفهای رو توی خودش جا داده بود طوری که کوچیکترین صدایی باعث خیانت و بهم خوردن این سکوت میشد.
شبهوارانه روی سطحچوبی اقامتگاه قدم برمیداشت و صدای جیغ حاصل از له شدگی چوبهای فرسودهی زیر پاهاش رو در نطفه خفه میکرد؛ هرچیزی که اطراف اون بود ناخوداگاه اجازه نداشتن از خودشون واکنشی نشون بدن. درواقع اون این اجازه رو نمیداد!
موهای لختِ بلند و سیاه ریخته شده روی شونههاش بیشباهت به یک روح سرگردان نبود بطوری که نفس توی سینه هرکسی با دیدنش حبس میشد. پارچه تیره رنگی رو روی صورتش بسته بود و چتری های بلندش نمیذاشتن برق خوفناک چشمهاش کسی رو متوجه خودش کنه.
تمام نقاط کور قصر رو میشناخت طوری که انگار از همون اول در اونجا زندگی کرده باشه! توی سایهها قدم برمیداشت و محافظان اقامتگاه رو یکی پس از دیگری رد میکرد تا به مکان موردنظرش برسه. با رسیدن به مقصدش، به آرامی در پشتیِ خوابگاه امپراطور رو باز کرد و به داخل خزید.
«خواب بود؟!»"پس اومدی..."
شنیدن صدای خفهی امپراطور مسن نشون از بیدار بودنش میداد. گوشهی لبش با تفریح به بالا لرزید و از پشت پاراوان، تکیه داده به ستون پشت سرش بیحرف بهش خیره شد.
امپراطور همزمان هیجان و استرس رو تجربه میکرد و این برای مردی به سن اون خوب نبود... خیلی وقت بود دلش میخواست با مرد سیاهپوش درون اتاق روبرو بشه. دیدار امشب کاملا محرمانه و بدون درجریان قراردادن مشاورش بود و به محض روشن شدن هوا باید فراموش میکرد همچین دیداری شکل گرفته!
با چهارزانو نشستن روی تشک سفید و سلطنتی زیرش دستاش رو روی زانوهاش مشت کرد. صداش بقدری آرام و محافظکارانه بود که یک آن شک کرد به گوش مرد پشت پاراوان میرسه یا نه!"ازت ممنونم که درخواست ملاقاتم رو پذیرفتی، فکرشـ..."
کلماتی که با استرس پنهانی بیان میکرد با صدای بم و تاریک مرد شکسته و تیکههاش زبونش رو زخمی کردن.
اون امپراطور یک کشور بود، راس قدرت ایستاده بود و حالا دربرابر شخص توی اتاق تمام کلماتش باری از استرس رو به دوش میکشیدن؛ سعی کرد به خودش بقبولونه که لرز بدنش بخاطر هوای سرد دم صبح داخل اتاقه نه چیز دیگه..."تو یه درخواست داشتی!"
نفس لرزونش رو توی گلو خفه کرد و سعی کرد قدرت رو دوباره به دست بگیره. اون یه امپراطور بود، یه قدرت!
YOU ARE READING
' 𝐋𝐞𝐭𝐡𝐚𝐥 𝐒𝐡𝐢𝐯 '
Historical Fiction𝐋𝐞𝐭𝐡𝐚𝐥 𝐒𝐡𝐢𝐯; -قدرت برتر و سلاح کشنده؟! دروغه. این شایعات فقط برای منحرف کردن ذهن آدمهای ضعیف بکار میره. من جلو میرم و نابود میکنم. قدرت مطلق میشم و سرزمینم رو گسترش میدم. کی میخواد جلوم رو بگیره؟! یک قهرمان خیالی؟! یا نکنه... کسی مثل تو...