' 𝐞𝐥𝐞𝐯𝐞𝐧𝐭𝐡 𝐛𝐥𝐨𝐰 '

72 15 57
                                    

*****

"به دیدن ولیعهد رفته بودی؟"

با سوالی که یورام پرسید افراد حاضر در اتاق دست از نوشیدن برداشتن و منتظر به سانا خیره شدن. تنها دختر خانواده‌ی کیم بعد از شش‌ ماه دور بودن از خانواده و کشور و از همه مهمتر معشوقه‌ی تازه‌اش، برای مدت کوتاهی به خانه برگشته و اول از همه سراغ کسایی رفته بود که دلیل رفتنش بودن.

"بله عموجان."

صدای نرمش با مکث زیادی به گوش‌ افراد درون اتاق رسید. یورام، پدر و پدربزرگش نگاهی بهم انداختن و دوباره در سکوت به نوشیدن ادامه دادن. بعد از شش‌ ماه در موقعیتی قرار نداشتن که بتونن سانا رو سرزنشش کنن و از طرفی به تصمیماتی که میگرفت اعتماد داشتن و میدونستن قرار نیست اتفاقی خارج از برنامه بیوفته.

از اول هم قرار نبود رابطه‌ای بین تک‌ دختر خاندان کیم و ولیعهد کشور شکل بگیره چرا که سانا مسئولیتی داشت که باید بهش عمل میکرد ولی با علاقه‌ی ایجاد شده‌ی بینشون، مجبور شدن با فرستادن سانا جلوی پیشروی این علاقه رو بگیرن. نه تنها خاندان کیم بلکه بقیه‌ هم این رابطه رو نمی‌پذیرفتن.

جونگین با نزدیک شدن بیش‌ از حدش به ولیعهد و رابطه‌ای فراتر از یک محافظ و شاهزاده ناخواسته باعث شد پذیرش این مسئولیت به جلو بیوفته و نتیجه‌اش شد رفتن سانا و شش‌ماه دوری.

حالا بعداز شش‌ماه خانواده‌ی کیم درون اتاق یورام بدون حضور جونگین، آخرین فرزند خانواده جمع شده و با هم گفت‌وگو میکردن!

"خیاط سلطنتی امروز به دیدنم اومده بود. وضعیت امپراطور داره حادتر میشه و هنوز کسی از وخامت بیماریش اطلاعی نداره. درحال حاضر وزرا فکر میکنن چیزی که امپراطور رو بیمار کرده کسالت و یک سرماخوردگی ساده‌است. پارک میچو... به این زودیا نباید بمیره پس بهتره خودمون یه فکری به حالش کنیم!"

با حرفی که بزرگترین مرد خانواده کیم زد سه نفر دیگه با دقت بهش گوش می‌دادن. یورام کاسه‌ی سفید توی دستش رو روی میز کوچک مقابلش قرار داد و حرف‌های پدرش رو کامل کرد:

"البته. همه به جز جونگین و ولیعهد! چیزی که من فهمیدم اینه ولیعهد روی مرگ پادشاه برنامه ریخته. پیمانی که با چین بسته تا زمانی اعتبار داره که فرمانروا زنده باشه و درواقع ولیعهد با دونستن وخامت بیماری پارک میچو این پیمان‌نامه رو نوشته! با این وجود حتی اگر اقدامی هم از طرف ما صورت بگیره اون پسر برای حفظ منافع خودش و نقض این پیمان نامه ممکنه خودش مرگ امپراطور رو به جلو بندازه. برنامه‌ریزیش برای یکسال آینده‌اس."

با حرف یورام و اطلاعاتی که از ولیعهد و تصمیمش برای افراد توی اتاق گفت، دو مرد رو توی فکر فرو برد و تنها سانا رو توی بهت فراوان تنها گذاشت.
تا قبل ازاینکه سئورابول رو ترک کنه هرگز به یاد نداشت چانیول دراین حد بی رحم بوده باشه که برای منفعت خودش بخواد امپراطور رو به قتل برسونه. چانیول الان با چانیول توی خاطراتش فرق زیادی داشت و این فرق به خوبی مشهود بود.

' ​​𝐋𝐞𝐭𝐡𝐚𝐥 𝐒𝐡𝐢𝐯 'Où les histoires vivent. Découvrez maintenant