' 𝐧𝐢𝐧𝐭𝐡 𝐛𝐥𝐨𝐰 '

62 17 88
                                    

*****

گوگوریو_ فلش‌بک دو روز پیش:

"احساس زرنگی می‌کنی اما زرنگ نیستی... عزیزکرده‌ی امپراطور!"   حقه‌باز!

"پیدات کردم!"

پوزخند کنج لبش و برق لذت توی نگاهش رو حفظ کرده بود و به پسری که هنوز هم یقه‌اش رو توی مشت‌هاش می‌فشرد خیره شده بود. با مردمک‌های گشاد شده بهش نگاه می‌کرد و فشار انگشتاش دور یقه‌ی مشکی لباسش لحظه به لحظه تنگ‌تر میشد. فضای باقی مونده‌ی بینشون با نفس‌های آرومشون پر میشد و مرد توی این فاصله‌ی کم چهره‌اش رو واضح‌تر می‌دید. صورت گرد و سفید پسر زیرش کمی تپل بود و لپ‌های پرش اون رو از پوسته‌ی یک فرد باسیاست! دور می‌کرد. حالا که درخواست امپراطور رو قبول کرده بود پس به شیوه‌ی خودش پیش می‌رفت...

کلافه از تکون نخوردن طولانی‌اش، نگاهش رو روی مردمک‌های گشاد و هیجان‌زده‌اش قفل کرد و اجازه داد چشم‌های پسر کوچکتر حرکت لب‌هاش رو دنبال کنه.

"نظرت چیه دستت رو از یقه‌ام برداری؟!"

بعد از بیان سوالش، پسر انگشت‌هاش رو عقب کشید و به سرعت یقه‌اش رو ول کرد. کارش اینجا تموم شده بود و تا کیم جونمیون و بقیه‌ی سربازها نیومده بودن باید می‌رفت.

حضور افراد هانسئونگ نزدیک شکارگاه سلطنتی بی علت نبود و مطمعنا می‌دونستن که اون هم همین اطراف حضور داره.

بدون توجه به پسر دراز کشیده روش رو برگردوند و به سمت بیرون چادر حرکت کرد که با کشیده شدن دستش و قرار گرفتن ولیعهد حیرون مقابلش، منتظر بهش خیره شد.

"کجا میری؟ من تازه پیدات کردم... مگه چندنفر هستن که نیمه شب، توی اون کوچه‌ی‌ نزدیکِ قصر، جانشین امپراطور رو به طرز مشکوکی بشناسن و تصمیم بگیرن نجاتش بدن؟! قبل از اینکه کامل بیهوشم کنی زمزمه‌ای که توی گوشم کردی رو شنیدم... مطمئنم که همین کلمه‌ بود. عزیزکرده‌ی امپراطور! تو می‌دونستی بهوش اومدم برای همینم دوباره اون کلمه رو توی گوشم زمزمه کردی!"

پسر روبروش یک نفس حرف می‌زد و همزمان مچ دستش رو محکم تر نگه میداشت. خب.. حالا که فکرش رو میکرد شاید برای انجام شیوه‌ی خودش کمی زود بود. از همین حالا حوصله‌اش سررفته بود و دلش میخواست مشتش رو تو دهن وراجش بکوبه و بره.

"حتی کل مدتی که باهم بودیم و منو از پرت شدن نجات دادی هم میدونستی من کیم... اه خدایا اینجا تنها کسی که قضیه رو نمیدونست فقط من بودم!"

مچ دستش رو ول کرده بود و همزمانی که جلوش رفت و برگشتی راه میرفت حرف‌هاش رو از سرگرفته بود و برای خودش تحلیل میکرد. داشت دیر میشد و اگر نمی‌جنبید محافظ پسر وراج امپراطور سر می‌رسید.

' ​​𝐋𝐞𝐭𝐡𝐚𝐥 𝐒𝐡𝐢𝐯 'Where stories live. Discover now