.
.
.
.
چرا میگن آدم تو مستی همچی رو فراموش میکنه؟پس چرا من اون چشای قشنگ که دنیام زیر و رو کرد فراموش نمیکنم ؟ دارم دیونه میشم دیگه حتی اشکی برام نمونده بخوام بریزم افکارم دارن نابودم میکنن چرا نمی تونم جلوش رو بگیرم . سردرد ، چشم درد ، استخون درد ، معده درد ... دیگه هیچ کدوم برام مهم نبود کل زندگیم شد بود ی اسم ی آدم ، بکهیون ، بکهیون ، بکهیون....ولی زخم حرف کسی ک دوسش داری هیچوقت خوب نمیشه
هیچوقت ؛
یعنی قرار بقیه عمرم با این قلب زخم خورد بگذرونم توانش رو دارم ؟ نمی دونم من حتی نمیدونم کی هستمبا صدای زنگ با هزار زحمت به سمت در رفتم ، باز کردم بخاطر سرگیجه نمی تونستم درست ببینم همچی تار بود از تعریق صداش که میگفت حالت خوبه فهمیدم جیسونگه
-گفتم حالت خوبه ؟ دوباره مست کردی ؟ چت شده ؟
قهقهه زدم نگرانی صداش بیشتر شد
- می خوای بریم بیمارستان ؟
+نه نه من عالیم نمی بینی دارم چجوری به خوشی و خرم حالم و روحم می خندم
با فرو رفتن تو آغوش گرمش دستم و دور کمرش حلقه کردم
-متاسفم که نمی تونم کاری بکنم
+چی ؟ تو چرا باید متاسف باشی ؟ اونی که باید باشه نیست اونموقع تو متاسفی ... مسخره س
ازش فاصله گرفتم
+بیا بریم توع
وارد خونه شدم و دوباره رو کاناپه ولو شدم با پایین رفتم کاناپه متوجه شدم که جیسونگ کنارم نشسته
بعد از چند دقیقه من این سکوت رو شکستم+میدونی قلب من الان تو چه وضعیتی
-چ وضعیتی
قبل اینکه جیسونگ بتونه جلوم رو بگیره بطری شیشه ای سوجو که بدون هیچ مایعی بود به دیوار کوبیدم به شیشه خوردها اشاره کردم
+این الان وضعیت قلب منه
چان نفس لروزنش رو بیرون داد الان دیگه تقریبا می تونستم اطرافم رو ببینم
-میدونم حالت خوش نی ولی اگ می خوای بریم بار؟
میدونی هیچ تعلیلی جواب دادم
+ارع چرا که نه
هنوز با لباس های بیرونی بودم به سمت در رفتم که با صدای چان متوقف شدم
-یادته نره کفش بپوشی
به پاهای برهنهام نگاهی انداختم سریع کفش پوشیدم و سمت ماشین حرکت کردم خواستم سوار ماشین بشم که چان دستم رو گرفت-تو حالت خوب نیست بشین رو صندلی شاگرد
بدون هیچ حرفی ماشین دور زدم و روی صندلی شاگرد نشستم راه افتادیم بعد از شاید نیم ساعت یا چهل دقیقه به بار رسیدیم پیاده شدم و داخل بار شدم فضای بار کاری میکرد که باعث میشد بالا بیارم نور های آبی و بنفشی که در اطراف در حال چرخش بودن سر گیجه بیشتر میکرد دختر و پسرایی که با بدن های تقریبا برهنه و رقص باسن سعی میکردم طرف مقابل تحریک کنن حالم رو بهم میزد
با دستی که به کمرم خورد به چان نگاهی کردم-بچها اونجان بیا بریم
باشه ای زیر لب گفتم
کنار مینی روی صندلی نشستم جمعشون پیش از حد حوصله سر بر بود+من میرم دستشویی
اینقدر مشغول حرف زدن باهمن که اصلا فکر نکنم متوجه من شده باشن پوزخندی زدم
وارد دستشویی شدم تو آینه به خودم نگاهی انداختم چشام درست مثل ی کاسه خون شده بود ، زیر چشام گود افتاده ، صورتم رنگ پریده س
با نزدیک شدن دختری بهم بیخیال نگاه کردن خودم تو آینه شدم و به دختر مقابلم نگاهی انداختم که سعی میکردن با اون لباس کوتاه و تنگش باسنش رو به نمایش بذاره-هی پسر انگار خیلی توجه ات و جلب کردم
پوزخندی زدم و صورت ام رو به طرف دیگه کشیدم با احساس کردن دست گرمی روی گردنم نفس عمیقی کشیدم و دوباره نگاهی به دختر انداختم
-گردنت خیلی قشنگه اگر ردای بنفش و آبی روشون بکارم قشنگترم میشه
با احساس گرمی نفسش رو گردنم سریع عقب کشیدم
-نکنه نمی خوام من و داشته باشی همه دنبال ی نفرن ک بشون سرویس مجانی بده بعد تو...
نزاشتم حرفش و کامل کنه
+برو پیش همون همه ای ک داری درموردشونحرف میزنی
-هی اینقدر ناراحت نباش گل پسر می خوای ی چی بت بدم از این حس و حال در بیای
نه ای گفتم و خواستم برم که از تو کیف کمریش ماده و سرنگی در آورد و توی بغلم انداخت
-ترکیت هرویین و ال اس دی ، با ی بار معتاد نمیشی
نفس مو با حرص بیرون فرستادم دخترک بوسه ای روی گونم گذاشت صورتم رو جمع کردم و سریع با آستین لباسم گونم رو پاک کردم دختر از دستشویی خارج شد به سرنگ و ماده داخل شیشه نگاهی کردم شاید ی بار امتحان کردنش بتونه از درد افکارم خلاصم کنه نه ؟
___________________🌙🦌✨________________
YOU ARE READING
My Gazelle
ChickLitبکهیون با ذوق یه لبخند خرگوشی میزنه چانیول میزنم زیر چونه اش میگه : +هیچوقت دیگه اینجوری نخند شاید دلت نخواد وقت و بی وقت لنگ بزنی. ______________________________________________ -ذات آدما هیچوقت عوض نمیشه، اینقدر زور نزن ازش اونیو بسازی که خودت م...