خب درسته از یجایی به بعد شرط میزارم ولی اگه خوشتون اومد لایک کنید
.
.
.
.
.
.
◆jimjinسیگارمو بین لبم گزاشتم و شروع کردم به فیتیله زدن فندک با روشن شدن فندک کام عمیقی از وینستون بین لبام گرفتم و فندکو تویه جیبم گزاشتم سیگارو از بین لبام برداشتم دود غلیظشو تو هوای مزخرف لند رها کردم
خب زندگی پارادوکس مزخرفی از خوبیا و بیدیاست مگه ادما چقدر زندگی میکنن که هم باید بیچاره گیای خودمو تحمل کنم هم دق دقه های دولتو باباااا سگ تو روح این زندگی خب من الان از یه لاکیشون *#*"_:*٪<
یه ادمو پیدا کنم که اصلا معلوم نیست کجاست امروز دوباره لوکیشنش فعال شده درواقعه هر دو هفته یه بار این لوکیشن فعال و دوباره غعط میشه
علت فاکینگش چیه اینکه ردیابی نشه سر همین کسشرا من ۱ ساله تو لندن موندم شهری که ازش متنفرم
دست از غرغر برداشتم خب فکم افتاد چرا باید تو تیمارستان باشه اونم کدوم خراب شده ایی تیمارستانی که
نونای من کار میکنه خب نیشم تا بنا گوش و شد بهونه شد ابجیه فراریمونو یه نگاهی بندازم [حالا میفهمید چرا سارا از جمین فراریه] بیمارستان روانیه نایتینگل
(Nightingale)خب لوده بازی بسته جمین ماشینو روشن کردم رفتم سمت لوکیشن باید به سرعت میرسیدم اونجا چون کلا این سنسور جوری کد نویسی شده که فقط ۳۰ min در دوهفته یبار فعال میشه
گوشیو برداشتم تا موقعیتشو دوباره چک کنم همونجاست تکون نخورده خب این عجیب چون دفعه های قبل اصلا یجا بند نمیشد یکم مشکوک
جلویه تیمارستان نگهداشتم ۵ min تا پایان زمان سنج وقتی سنسور تشخیص داد من تو محل فورا نمایه ریز تری از مختصاتو در اختیارم گذاشت ۱۰۰ متر جلو تر ۲۰ متر به چپ ۱ متر به جلو وارد اتاق یه بیمار شدم اون فقط یه پیرزن زپرتی بود ولی امکان نداره اون اصلا نمیتونست اون باشه
چون یکی از پاهاش کملا فلج بود نکنه طبقه بالا باشه بدو بدو رفتم بالا ۳ min لعنتی چقدر پله داره همون تا به برد نگاه کردم زمانش تموم شده بود لعنتی خب خب اون باید بالای اون اطاق باشه پس خوب شاید بتونم پیداش کنم ۱۰۰ متر به جلو (نقشه دوتا طبقه یکیه)۲۰ متر به چپ ولی وقتی ۱۴ امین قدم رو برداشتم به درد ورود ممنوع رسیدم
【بخش ویژه روان پزشکیPsychiatric Intensive Care】
ودفاککک چرا باید اینجا باشه لعنتی خب یه دربین ته راهرو یه دربین هم دقیقا جلویه درب ورود ممنوع خب با این وضع اصلا نمیشد برم تو
پس فقط باید دزدکی میرفتم تو که اونم موکول میشد به شب عالی پرفکت
رفتم به سمت پذیرش باید نونارو میدیدم شاید حاضر میشد بهم کمک کنه
_جمین_ببخشید میتونم با سر اشپزتون سارا پارک ملاقات کنم
پرستار یکم نگاهم کرد بعد یه لبخند زد خب اره جذابیت این چیزارم داره دیگه نیشخند ملایمی زدم و یه چشمک چاشنیش کردم
کم کم رنگ سرخ رویه گونه هاش ظاهر شد
《ایول جذابیت》خب زیادی از جذابیتم لذت بردی
_ببخشید می تونم
_چی ب.بله .بله الان پیجشون میکنم لطفا رو صندلی منتطر بمونید
_تشکر
اخ خدا چقدر من خوشگلم
بعد از چند دقیقه سارا درحالی که دستاشو با دستمال خوشک میکرد اومد به سمتون_نونااا
_چی جمین اینجا چه غلطی میکنی تو لندنم تو این سر دنیاام دست از سرم برنمیداری مگه نگفتم دست از سر بردار
دستمو کشید برد تو حیاط
_نونا بخدا دلم برات تنگ شده نونا ولی من واسه یچی دیگه اومدم نیومدم که ارامشتو بگیر بخدا گوش کن نونا_چیو گوش کنم جمین اصلا تو تولندن چیکار میکنی
_ خب من یک سال بیشتر که اینجام
_چی چراا
_خب من واسه یه معنوریت اینجان نونا واس اونم ازت کمک میخوام
نفس عمیقی کشید دستشو محکم کشید رو صورتش و گفت :خب بنال فقط زود گورتو گم کن
درست میگفت نمیخواست منو به بینه پس گفتم:فقط میتونی یکاری کنم برم بخش مراقب های ویژ
_چی چرا میخوای بری اونجا
_دنبال یکی میکردم فقط بدون کره ایی
_واستا چی کره ایه جمین فکنم بدونم کیو میگی
لطفا کامنت بزارید بینم چتور شده
YOU ARE READING
dark wine[yoonmon]
Fanfictionخلاصه: پارک جمین مامور مخفی سازمان اطلاعات مرکزیه کره برای ماموریتی انتخاب میشه که فقط ازش یه ردیاب هس ردیابی که تو قلب صاحبش جا ساز #BDSM #YOONMIN #MINYOON ژانر این داستان علاوه بر اینکه جنایی پلیسی جاسوسی هست عاشقنه هم هست من تویه خلاصه نویسی خوب...