تموم شد!
اون بعد از 2 ساعت مرتب کردن لباساش تو کمد، چیدن وسایل هاش روی میزش و گذاشتن مسواک و خمیر دندون مورد علاقش تو سرویس بهداشتی روی تخت جدیدش نشست تا کمی خستگی در کنه.
امیدوار بود که کسی در اتاقشو بزنه و بگه شام حاضره!
همینطور که درحال فکر کردن بود در اتاقش زده شد.-جیمینا خسته شدی بیا شام حاضره
اون کاملا فراموش کرده بود که با جانگکوک هم خونه شده!
+مرسی کوک خیلی گشنمه
جانگکوک بعد از شنیدن لقب مورد علاقش از شخص مورد علاقش با لبخند خرگوشیش بعد از خارج شدن جیمین در اتاق رو بست و پشت سر جیمین به سمت آشپزخونه راه افتاد.
$بچه ها کلی از شام لذت ببرید که غذاهای موردعلاقه دوتاتون رو درست کردم کلی بخورین و قوی باشید
-مرسیی
+اومااا* خیلییی گشنمه مرسیی
بعد از گذاشتن تکه ای از گوشت سرخ شده و ابدار خوک چشم هاش از لذت بسته شد. اون واقعا گشنه بود! و عاشق غذا...
بعد از تموم شدن شام به مادرش تو جمع کردن سفره و جانگکوک تو شستن ظرف ها کمک کردن.
سه نفری درحال صحبت بودن تا زمانی که آقای جئون صداشون زد. بعد از اینکه چهارنفری تو هال جمع شدن آقای جئون شروع به حرف زدن کرد.&قراره تعطیلاتی رو که از فردا تا سه روز اینده ادامه داره رو در ججو* بگذرونیم!
نظرتون چیه؟؟-آپااا* این عالیه نظر شما ها چیه؟؟
$بنظر منم خیلی خوش میگذره بهمون. جیمین پسرم نظر تو چیه؟
+بریم چون واقعا قراره خوش بگذره!
خوبه! یه تعطیلات عالی تو ججو. پر از تفریح و خوشگذرونی! تا جایی که پدرش به صحبت ادامه داد...
&بچه ها نگران نظر ما نباشید میتونید پارتنرتون رو همراه خودتون بیارید و اینکه مهم نیست اگه پسر باشه یا دختر مهم نظر شما و تصمیم شماست .
-خبب من تو رابطه نیستم ولی جیمینو نمیدونم!
خواهش میکنم بگو منم تو رابطه نیستم...
بگو نیستی...
خواهش میکنم...$جیمین پسرم راحت باش اگر پارتنر داری همراه خودت بیارش
+نه اوما منم تو رابطه نیستم ولی میتونم تهیونگ رو بیارم؟؟
تهیونگ؟ بیخیال واقعا! اون پسر انقدر بهت میچسبه و همیشه کنارته که هیچ فرقی با دوست پسر نداشتت نداره!
$ارهه حتما تهیونگ رو همراهت بیار خیلی دلتنگش شدم چندین سالی میشه که ندیدمش
&عزیزم میشه بدونم تهیونگ کیه؟
$تهیونگ دوست صمیمی جیمینه. اونا از بچگی دوستن
&چه خوب! جیمینا حتما بیارش همراهت
+چشم . با اجازتون من برم بخوابم
-منم میرم. شب بخیر
+شب بخیر
به سمت اتاقامون رفتیم. دلم میخواد تو بغل گرم و نرم جیمینم بخوابم:)
نمیشه بهش بگم؟
بهش بگم که چقدر دوستش دارم و عاشقشم؟ :)
میگم...
اما الان؟ یعنی نظرش چیه؟ میزنه تو گوشم؟ بهم فوحش میده؟ نمیدونمم ولی دلم میخواد این سفر رو همراه بیبی توت فرنگیم بگذرونم...
پس به سمت اتاقش راه افتادم.روی تخت دراز کشیده بود و داشت با تهیونگ چت میکرد. متاسفانه تهیونگ خودش قراره همراه خانوادش به دیدار اقوامشون برن پس کنسله...
همینطور که داشت فکر میکرد و حرف میزد با خودش صدای تق تقی اومد که مشخص میشد شخصی پشت در اتاقش داره در میزنه.+بیا تو
جانگکوک بود. وارد اتاقم شد و به سمتم اومد.
-جیمین میشه حرف بزنیم؟
چه حرفی داره باهام؟!
+اره حتما
به سمت جیمین خم شد و دستشو گرفت تا از روی تخت بلند شه و جلوش وایسته.
-جیمینا نمیدونم چجوری بهت بگم ولی خب...
من عاشقتم توت فرنگی.+چی؟ جانگوکا اگه شوخیه تمومش کن لطفا
-نه واقعا یه شوخی نیست من کاملا جدیم.
دوست پسرم میشی؟+جانگوکا نمیخوام بگم هیچ حسی ندارم بهت ولی... باید بهم فرصت بدی و یا مخمو بزنی حداقل!
من هنوز حسم بهت اونقدر قوی نیست که باهات وارد یک رابطه بشم.شاید باید کمی برام تلاش میکرد! مگه نه؟
-باشه توت فرنگی ! از فردا قراره جلوی خودتو بگیری تا عاشقم نشی چون قراره بدجور دلتو ببرم فندقم.
با خنده با دستام هولش دادم تا از اتاقم بره بیرون.باید خوب استراحت کنه تا کاملا سرحال باشه برای فردا!
-شبت بخیر توت فرنگی( با یه چشمک تهش)
+(با خنده ) شب تو ام بخیر خرگوش عضله ای
بعد از بستن در به سرعت روی تختش پرید. هنوز هیچی نشده دلش با یه چشمک رفت!
_________________________________________
*اوما:به زبان کره ای یعنی مادر
*آپا:به زبان کره ای یعنی پدر
*جِجو:اسم یک جزیره تو کره
چطورین فندوقام!؟
امتحانا چطوره؟
من میدونم که عالی میدین تک تک امتحاناتتون رو♡
کلی ووت و کامنت بدین تا انرژی بگیرم ❥
YOU ARE READING
☆My Hidden Boyfrien☆
Fanfiction✮ یک سناریو عاشقانه،درام خدمت شما ✮ ✭وضعیت: در حال آپ ، زمان آپ بستگی به حمایت شما و حوصله من داره. ✰ژانر:عاشقانه، درام ، اسمات ✯خلاصه: جئون جانگکوک وارث خاندان جئون که در کوچیکی مادرشو از دست داده بعد از گذشت 10سال پدرش تصمیم میگیره تا ازدواج کنه...