نور خورشید از لابهلاي پردهها به داخل اتاق میتابید.
با یاد شب گذشته لبخندی زدم، آه... چهره وحشت زده اون دو نفر داخل جنگل روحم رو ارضا میکرد، دلم براشون نمیسوخت؛ به حس لذتی که از چشیدن خونشون بهم دست داده بود فکر کردم، دلم میخواست باز هم اینکار رو تکرار کنم، بارها و بارها ترس رو توی چهره اون موجودات بیچاره ببینم، عجز داخل نگاهشون و التماسهاشون حس مطبوعی بهم میداد، حیف که فعلا به اندازه کافی تغذیه کردم و نیازي به خوردن خون ندارم.
حسی قلقلکم میداد تا به دیدن پروفسور برم.
بعد از چند لحظه فکر سریع از جا بلند شدم، لباسهام رو عوض کردم و کولهام رو برداشتم و به طرف ماشینم رفتم.
با بالاترین حد مجاز سرعت، ماشین رو میروندم.
کنترل عجیبی روي جاده داشتم، انگار میتونستم تو یک هزارم ثانیه عکس العمل نشون بدم و خیالم از این سرعت راحت بود!حتی اگر تصادفی هم پیش بیاد هیچ اتفاقی براي من نمیافته.
میدونستم حتی با چشمهاي بسته هم میتونم رانندگی کنم، حواسهام انقدر قوي شده بود که بتونم همه چیز رو راحت کنترل کنم.
بعد از چند دقیقه جلوي در دانشگاه ترمز کردم، بعد از اینکه وسایلم رو برداشتم به سمت کلاس مورد نظرم راه افتادم.
در کلاس رو باز کردم، پروفسور مشغول صحبت بود و با دست بهم اشاره کرد که وارد شم.
به سمت میز جلو رفتم وبا دیدم اِشغال بودن صندلی، دستم رو روی میز ستون کردم، سرم رو بردم نزدیک صورت پسر عینکی که مشغول یادداشت برداري بود.
خیره شدم تو چشمهاش و زمزمه کردم:- «پاشو گورت رو گم کن اینجا جاي منه!»
پسر از ترس به سرعت خودش رو جمع کرد، کتابهاش رو برداشت و سریع عقب رفت.
لبخند پیروزمندانهاي روي لبم نشست..مثل فیلمها کار نمیکنه اما تاثیر داره!
وقتی نشستم نگاه خیره پروفسور رو روي خودم حس کردم، لبخندم عمیق تر شد، اگر میدونست چه بلایی سر کتاب نازنینش اومده چه حالی میشد!
نگاهش روي من با نگرانی بود، شرط میبندم از بودن من اینجا احساس خطر کرده البته حق داشت! باید هم احساس خطر کنه چون من دیگه اون تهیونگ آروم نیستم!
نگاهم روي دانشجوهاي کلاس چرخید، همه مشغول نت برداري بودن، صداي ضربان قلبشون رو راحت میشنیدم؛ میتونستم فقط توي چند دقیقه بدنشون رو از خون خالی کنم.
.
.
.
آخر کلاس وسایلم رو جمع کردم و منتظر موندم کلاس خالی از دانشجو بشه، بعد از چند دقیقه پروفسور گفت:
KAMU SEDANG MEMBACA
Predator | Kookv
Pertualangan╎Name: Predator - درنده ╎Couple: Kookv ╎Genre: Thriller - Horror - Supernatural - Adventure ╎Author: Nyx ﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉﹉ تهیونگ همیشه به دنبال چیزهای مرموز و عجیب بود. هیچ وقت ترس مانع کشف کردنش نمی شد. دنبال هر رَد و موضوع جالبی می رفت تا به نتیجه بر...