بدنش رو کش و قوسی داد و چند بار از روی عادت لباش رو غنچه کرد و هوای داخل دهنش رو با صدا میک زد . با حس درد کنار لبش خماش رو در هم کشید و چشمای پف کردشو باز کرد .
با یه نگاه کلی به وضعیت اتاق میتونست حدس بزنه دوباره چه اتفاقی افتاده . عروسک جوجه ای پاره شدش رو از روی زمین برداشت و با ناراحتی به رد خون کنار نوکش نگاه کرد .
با سکوت عروسک زخم لبش رو زبون زد و از دردش اخماش رو تو هم کشید .
+ باید باهاش حرف بزنم ؟ خب ... صدامو میشنوی کوکی ؟ وقتی تو میای نباید اپا ببینتت ... اون همینجوریش از من بدش میاد ....
بغض رو قورت داد و معصومانه به چشمای مشکی عروسکش زل زد .
با بدنی کوفته از جاش بلند شد و با پشت استیناش اشکاش رو پاک کرد . عروسکش رو توی تشت انداخت و با باز کردن شیر اجازه داد تا کامل خیس بشه . کوکی حساس بود و میدونست نباید از عروسک کثیف استفاده کنه .
+ نگاه کن اخه ... دودو رو چرا خونی کردی ؟ هزار بار بهت نگفتم وقتی میخوای خودتو قایم کنی با چسبوندن سرت به دودو و بستن چشمات قایم نمیشی ؟؟؟ باشه ! میدونم اپا زدتت ... میدونم ناراحتی ... ولی فقط داری کار منو زیاد میکنی .
کوکی ی درونش مثل همیشه قهر کرده بود ؟ دستش رو روی قفسه ی سینش کشید . ظاهرا این بار پدرش با خشم بیشتری به بدنش حمله کرده بود ...
+ کوکی ... عزیزم ... میدونم ناراحتی ... ولی فعلا نمیتونم اجازه بدم اینجا باشی ... خونه کثیفه ... دودو هم همین طور ... منم ... خب قطعا احتیاج دارم یکم به سر و وضعم برسم ...
دستش رو زیر چشمش کشید و با دردش سریع عقب کشید . تمام پف زیر چشمش مربوط به گریه نبود ! پدر مهربونش پای چشمش یه مشت خوشگل زده بوده ! با ناراحتی پاش رو زمین کوبید
بیخیال شونه ای بالا انداخت و با دست موهاش رو یکم صاف کرد . دودو رو شست و با عذر خواهی ازش ، حسابی چلوندش تا اب اضافیش رو بگیره .خونه ی کوچیکشون رو سر و سامون داد و لباسای پاره شدش رو عوض کرد . ایینه ی شکسته ی حموم رو بیرون اورد و با جعبه ی کمک های اولیه روی زمین نشست و ایینه رو به گوشه ی دیوار و زمین گیر داد .
کرم زیاد درد نداشت به شرطی که فشار انگشتش رو کنترل میکرد . در بتادین رو باز کرد و به زخم لبش نگاه کرد .+ کولی بازی در نیار ... چیزی نیست ... هیچی نشده!
چشم غره ای توی ایینه به خودش رفت و پنبه ی بتادینی رو روی لبش گذاشت . با سوزش وحشتناکش چشمای اشکیش رو روی هم فشار داد . با بغض فشار پنبه رو روی لبش بیشتر کرد .
YOU ARE READING
white omega / امگای سفید
Fanfictionتصور کنید به کسی اسیب زدید که به عنوان یه معجزه براتون فرستاده شده بود...خب... حالا از باختتون لذت ببرید! ∆ ° white omega ° ∆ Writer: #sakura ∆ Genres: Bdsm, rap, angst, drama, little space, omega verse and.. ∆ همین اول یه توضیحات کوچیکی میدم: توی...