3

18 2 0
                                    

£حالا چی ؟

مرد بزرگ تر کام عمیقی از سیگارش گرفت و به امگای بیهوش کنار دستش زل زد .‌

¥ گرگش ... باید ضعیف بشه ... اینقدر که قابل تشخیص نباشه که یه امگاست ...

£ ولی هر کاری هم که بکنی اون بدن یه امگا رو داره !

دود حبس شده توی ریه هاش رو توی صورت ته فوت کرد .

¥ الان همه ی بتا ها کل پول و انرژیشونو صرف این میکنن تا بدنای اسکلتیشون یکم شبیه امگاها باشه تا خریدار داشته باشن !

£ تیکه تیکه حرف نزن .. کامل بگو چی تو مغزت میگذره !

¥ راحتت کنم ؛ اون قراره به عنوان یه بتا تو بار به فروش بره ... سود خوبی توشه ... بالای هزار تا گیرمون میاد ...

£ به نظرت یکم خل نمیزد ؟!

¥ مگه مهمه ؟! کی میفهمه ما داریم چیو قالب میکنیم ؟!

£ چرا امگا نه ؟

¥ چون هر کاریم که بکنی امگا دردسر داره ... ولی بتا ... اونم یه همچین بتای خوشگل و خوش هیکلی ... رو هوا میبرنش .

با شنیدن حرفای دوستش با نیشخند دستش رو زیر لباس نازک امگا برد که پس گردنی خورد .

¥ حتی فکرشم نکن مایک ! واقعا فکر کردی بتاست ؟!

£ وان ... اذیت نکن !

¥ نزار سودی که قراره ازش ببریم تبدیل بشه به ضرر !

£ یکم ...

¥ هر کاریش کنی اون امگاست احمق ... یاداوری کنم چرا امگا ها به عنوان برده فروخته نمیشن ؟!

مایک اهی کشید و با حسرت به پسر بیهوش نگاه کرد .

£ چون بدن و گرگشون حساسه ... مالکیتشون برای الفای جفتشونه ...

¥ وگرنه ؟!

£ گرگشون ... میمیره ...

.
.
.
.
.
.
.

پلکاش رو اروم از هم فاصله داد و چند بار هوای داخل دهنش رو مکید ‌ .
بدنش به شدت کوفته بود ... دستش درد میکرد ... خسته بود و سر درد داشت ...

+ این بار چه بلایی سر خودت اوردی کوکی ؟!

اهی کشید و سعی کرد بشینه . نمیفهمید چرا اینقدر لگنش درد میکنه . با صاف نشستنش درد بدی تو کمرش پیچید و باعث شد با چشمای درشت شده دوباره کل وزنش رو به یه سمت بده .

نفس عمیقی کشید ... چرا بویی حس نمیکرد ؟!

+ ه .. هیت نیستم ... مطمئنم ...

درسته هیت نبود ... ولی ... مطمئن بود همیشه حتی جدای از دوران مزخرف و دردناک هیتش بازم همیشه ی خدا بوی پرتغال میداد ...

دوباره نفس عمیق کشید ... هیچ ... هیچ بویی ...

حس لمس بودن داشت ... چشماش رو تا اخر درشت کرد و اطرافش رو نگاهی انداخت ...

white omega / امگای سفیدWhere stories live. Discover now