• پارت دوازدهم •

128 23 1
                                    

چندروز بعد وقتی جان به خونه برگشت شرلوک رو دید که با قیافه‌ای جدی در حال تماشای یه ویدیوی پورن همجنسگرایی بود و گاهی وقتا هم چیزی رو توی دفترش یادداشت می‌کرد‌

Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.

چندروز بعد وقتی جان به خونه برگشت شرلوک رو دید که با قیافه‌ای جدی در حال تماشای یه ویدیوی پورن همجنسگرایی بود و گاهی وقتا هم چیزی رو توی دفترش یادداشت می‌کرد‌.
-داری چیکار می‌کنی شرلوک؟؟؟! نباید در روقفل کنی؟ اگه خانم هادسون میومد تو چی؟
+تحقیق جان! تحقیق. اینجوری نیس که بشینم اینو تماشا کنم و با خودم ور برم.
درست بود. حداقل خوب بود که جان شاهد همچین کاری نبود چون شاید یه حمله قلبی ریزی رو رد می‌کرد. کنار صندلی شرلوک ایستاد و به صفحه نمایش نگاه کرد: تحقیق میکنی...درسته، میدونم. ولی آخه! آخه با پورن؟ واقعا؟
+جان. تو هم باید با من همراهی کنی. فقط برای اینکه ایده بگیریم.. ببین اون دو تا مرد... نه ببخشید سه تا مرد هیچ مشکل با اون تعداد دیک توی اتاق ندارن.
شرلوک کلمه دیک رو به کار برد و جان باورش نمی‌شد شرلوک هم میتونه از این کلمه استفاده کنه.
-خدای من. شرلوک. از سیاره دیگه‌ای که نیومدم. میدونم باید چیکار کرد. ولی درمورد بعضی چیزا مطمئن نیستم و حتی نمی‌دونم چیو دوست دارم. در ضمن پورن هیچوقت مربی خوبی برای مسائل جنسی نبوده و... دارن با اون دوش چه غلطی میکنن؟
هر دوشون با تعجب به صفحه نمایش خیره شدند و شرلوک سریع فیلم رو خاموش کرد.
با آشفتگی عجیبی رو به جان کرد: بیا فراموشش کنیم.
-خوشحالم که به این نتیجه رسیدی.
بعد از شکست بزرگ مساله پورن توی زندگی شرلوک در سال 2012، شرلوک به مدت سه روز هیچ اشاره‌ای به این مساله نکرد. ولی جان می‌دونست که شرلوک به‌هیچ‌وجه بی‌خیال این قضیه نمیشه. شرلوک روی زمین کنار پای جان نشسته بود و مشغول تعمیر کردن یک دستگاه فکس قدیمی بود که جان علتش رو نمی‌دونست. حتی ازش پرسیده بود میخواد به سال 1993 برگرده یا نه که با سخنرانی عجیب طولانی شرلوک درباره قطعات یدکی قدیمی و ارزش اونا روبرو شده بود. جان روی صندلی نشسته بود و شبکه BBC3 رو تماشا می‌کرد که در حال پخش مستندی در مورد روباه‌ها بود. شرلوک روباه‌ها رو دوست داشت و برای همین درحال تماشای اون برنامه بودند اما از طرفی شرلوک آنچنان درگیر دستگاه فکس بود که جان فکر می‌کرد اگه شبکه رو عوض کنه متوجه میشه یا نه.
+باچند نفر خوابیدی؟
نحوه‌ی تحقیق وپرس‌و‌جوی شرلوک تقریبا ترسناک بود و خیلی مستقیم و رک.
جان کنترل رو روی دسته‌ی مبل گذاشت.
-چند نفر. نه یه عدد افراطی گنده. ولی هرچی هست تجربه‌ام بیشتر از تو بوده.
دستش رو پشت گردن شرلوک برد و نوازشش کرد ولی شرلوک واکنشی نشون نداد چون در حال کشتی گرفتن با انبردست و دستگاه بود.
+همشون زن بودن و هیچ مردی نبوده.
-دقیقا هدفت چیه؟
خم شد و خودکار کنار دست شرلوک رو برداشت و بین انگشتاش چرخوند.
+فکر می‌کنم به حد کافی تمرین با زنا داشتی که بتونی با یه مرد هم بخوابی.
اوه.عالیه. نمی‌تونست تمام کارایی که با دخترا انجام داده بود برای شرلوک فهرست بندی کنه. بهتر بود کمی از قوه‌ی تخیل خودش استفاده کنه.
-من در مورد این چیزا باهات حرف نمیزنم.
+خیلی کسل کننده‌ای.
-اوهوم.
جان خم شد و موهای فر شرلوک رو دور خودکار پیچ داد. کار لذت‌بخشی برای جان بود. خودش هم نمی‌دونست چرا.
+یعنی هنوز انقدر راحت نیستی که همون کارا رو با منم انجام بدی؟
جان بدون توجه به حرف شرلوک دنبال وسیله‌های دیگه‌ای بود که از موهاش آویزون کنه. یه کابل پلاستیکی رو دید که کنار شرلوک بود. خم شد و اونو به‌طرز ماهرانه‌ای بین موهاش جا داد. شرلوک نه تکون می‌خورد نه حرفی میزد. مشخص نبود انقدر مشغول دستگاه فکسه که اهمیتی نمیده یا با اکراه با شوخی جان کنار میاد.
-ربطی به راحتی نداره. هرچند من با تو خیلی راحتم. قاشق چای‌خوری رو از توی فنجان روی میز برداشت و کابل رو بهش وصل کرد. حالا قاشق به طرز خنده‌داری روی گوش شرلوک آویزون بود.
ادامه داد: اما این خیلی فرق میکنه. نمیکنه؟
شرلوک چند لحظه ساکت نشست و توی همون حال جان داشت یه گیره کاغذ رو توی موهای شرلوک قایم می‌کرد.
+درسته. فرق میکنه. داری چیزی توی موهام میذاری؟
-آره.
+چرا؟
-چون نمیفتن. سرگرمم میکنه.
شرلوک اخم کرد و سرش رو تکون داد و سعی کرد وسایل توی موهاش رو روی زمین بندازه. جان می‌خندید چون خنده‌دارترین کاری بود که شرلوک تا به الان انجام داده بود. شرلوک سریع پیچهای دستگاه رو بست و به سمت جان برگشت و اونو محکم بوسید. جان فکر کرد بوسه‌ی به جایی بود چون بحثشون داشت احمقانه می‌شد.
بعد ازظهر بارونی چهارشنبه بود که جان نشست پای لپ‌تاپش تا وبلاگش رو بروز رسانی کنه. اما وقتی مرورگر رو باز کرد با وب‌سایت سفید و بنفشی روبرو شد با تیتر بزرگ: راهنمای جنسی همجنسگرایان. لپ‌تاپ رو با شدت بست و شرلوک رو صدا زد.
شرلوک با عینک آزمایشش از آشپزخونه  خم شد و جواب داد: چیه؟
-چه بلایی سر لپ‌تاپم آوردی؟
+تحقیق. فکر کردم ممکنه مفید باشه.
-یه بار به من گفتی دانش نظریت درمورد این موضوع جامعه. واقعا لازم بود برای تحقیقاتت از لپ‌تاپ من استفاده کنی؟
+بله، اطلاعاتم جامعه. ولی باید مطالعه می‌کردم چون قراره به‌زودی انجامش بدم.
اوه. برنامه‌ریزی برای انجام دادنش. به‌زودی.
جان غر زد: تحقیقاتت رو با لپ‌تاپ خودت انجام بده. لپ‌تاپ رو زیر مبل گذاشت و از اتاق بیرون رفت.
چند ساعت بعد که شرلوک به طور ناگهانی آپارتمان رو ترک کرد -برای پیداکردن جک ماشین! که جان رو متعجب کرد- جان لپ‌تاپش رو روشن کرد. تقریبا یک ساعت از وقتش رو صرف خوندن مقاله‌های اون وب‌سایت کرد و یک ساعت بعدی رو صرف پرسه زدن توی آپارتمان (که فکر می‌کرد داره همه جا رو مرتب می‌کنه ولی در واقع نمی‌کرد). وقتی شرلوک تقریبا سیاه و زغالی به خونه برگشت تمام عصرشون صرف پاک کردن روغن موتور از روی لباسای شرلوک شد. فکر جان هم‌چنان مشغول چیزایی بود که توی وب‌سایت خونده بود.

𝐵𝐴𝐷 𝐵𝐸𝐷 𝑇𝐻𝐸𝑂𝑅𝑌Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora