part8

161 19 13
                                    


با شنیدن زنگ کافه که در اثر باز شدن در ایجاد شده بود سمت در برگشت و با دیدن جیسونگ لبخندی گرم روی لباش نشست،پسر با دیدنش نزدیکش شد و روی صندلی کناریش قرار گرفت

لیا:چه عجب آقای جیسونگ تشریف آوردن

جیسونگ:متاسفم خیلی ترافیک بود ، صدات از پشت گوشی نگرانم کرد مشکلی برات پیش اومده؟!

لیا:جیسونگ می‌دونی که مامان بابام می‌خوان به زور کاری کنن
من با تسا ازدواج کنم.

جیسونگ:اوه اون موضوع ، هیچ وقت نتونستم خانواده هارو درک کنم که چرا مارو مجبور به انجام کاری که دوست نداریم میکنن

لیا:شاید درخواست الانم از نظرت بد باشه ، اگر راضی نبودی فقط ردش کن!......جیسونگ میشه چند وقت خودتو به عنوان دوست پسرم معرفی کنی من دارم بلیط فرانسه رو میگیرم و بعد چند وقت از اینجا میرم و به پدر مادرم میگم توهم همراهمی که دیگه دست از سرم بردارن.

جیسونگ قصد نداشت درخواست دختر مقابلشو رد کنه چون آدم بدی نبود و به جیسونگ کمکای زیادی کرده بود پس بدون اینکه کمی فکر کن سریع جواب لیا رو داد"احمقی؟چرا باید راضی نباشم اینطوری کارایی که برام کردی جبران میشه"

لیا:واقعا ازت ممنونم....راستی این چند روز اصلا سراغمو نگرفتی حس میکنم اگر بهت زنگ نمیزدم یادت می‌رفت رفیقی به اسم من داری

جیسونگ:سرم یکم شلوغه بخاطر کارا وگرنه یادم نمیره تو رفیقمی

لیا:چیزی میخوری؟

جیسونگ:چیز کیک؟!

لیا:هیچ وقت تغییر نمیکنی جیسونگ !

.
.


با قهوه تو دستش به سمت چانگبین و چان که درحال بحث کردن سر لیریک بودن رفت و قهوه رو روی میز قرار داد.

لینو:از صبحه دارید دعوا میکنید مگه بچه اید؟

چانگبین:چون این آقای استرالیایی فکر می‌کنه خیلی بارشه

دوباره داشتن شروع میکردن که لینو به شوخی داد زد"نکنه شما دوتا هم میخواید همراه هیونجین برید تو فر؟"

چانگبین:نه فر فقط متعلق به هوانگ هیونجینه

لینو:حوصلم سر رفته کی برمیگردیم سئول

چان:قرار بود زودتر برگردیم اما پروازمون عقب افتاد ، دوروز دیگه تحمل کنید میتونید رو تختای خودتون بخوابید!

در اتاق باز شد و بقیه اعضا هم بهشون ملحق شدن و مثل همیشه شروع کردن به سر و صدا کردن تا اینکه صدای زنگ گوشیه فلیکس همرو ساکت کرد فلیکس با دیدن اسم دنیل روی گوشیش لبخندی زد و گوشیو جواب داد:
+هی دنیل چطوری
_هی فلیکس من خوبم و امیدوارم توهم خوب باشی ، زیاد کشش نمیدم پسر امشب تولد جیهونه خواستم شماهم بیاید چون میدونم که دوروزه دیگه قراره برگردید سئول و نمیشه همو ببینیم گفتم از فرصتا استفاده کنیم...
+دنیل ما واقعا نمی‌خوایم تورو تو زحمت بندازیم همینطوریشم یه مهمونی بهت بدهکاریم
_این حرفو نزن ، نکنه نمیخواید بخاطر تولد جیهون بیاید؟!
+ساعت چند اونجا باشیم؟
_۶:۳۰ اینجا باشید!

𝗄𝗂𝗌𝗌 𝗆𝖾 𝗈𝗋 𝗁𝖺𝗍𝖾 𝗆𝖾 (minsung)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora