second shot : can I stay with you ?
لباس های نویی به تن کرده بود ، حمام رفته بود و دوش گرمی گرفته بود و به عضلات خسته اش اجازه استراحت داده بود
بعد مدت ها، شب گذشته رو با آرامش بدون درد ، اشک و بدون شکنجه گذرانده بودشب های آخر هفته همیشه دردناک ترین ها بودند تا خود صبح شکنجه ، درد و درد و درد
بدتر از آن اینکه مرد دیوانه وار به درد کشیدن او میخندید و لذت می برد... چه تلخ بود زندگی پسرک تنهای قصه ما
صبح با حس نکردن دستبند و طناب دور بدنش، قلاده دور گردنش و عجیب تر بدون هیچ دردی از خواب پرید
دوباره خواب دیده بود مگه نه؟
امکان نداشت
آره این دوباره یه رویای مسخره بود
اشک ریخت و به صورتش سیلی زد، محکم و پشت سر هم ، آنقدر میزد تا باور کند خواب نیستاما ناگهان دست قوی مردانه ای محکم مچ او را گرفت و متوقفش کرد
با اخم وحشتناکی به پسر خیره شد و باعث شد اشک هایش سرعت بگیرندسعی کرد جدیت صدایش را حفظ کند
- هی هی هی ، هیششش
به من نگاه کنپسرک چشمای ابری شو بالا آورد و به چشمان طوفانی مرد گره زد
_ دیگه حق نداری به صورتت سیلی بزنی جونگو ، فهمیدی ؟ نگاه کن با پوستت چیکار کردی اخه؟...
خم شد و کنارش روی تخت نشست، روی گونه های ملتهب پسرک بوسه زد و عقب رفت ، منتظر توضیح برای این کار پسر بود
+ ب... ببخشید آق- یعنی هیونگ.. من.. میخواستم مطمئن شم که... این یه خواب نیست
تهیونگ آروم دست شو نوازش کرد و زخم مچ پسر رو بوسید
_همه چی خوبه الان جونگو .. سعی کن یکم آروم باشی خب ؟ منم اینجا کمکت میکنم هوم؟
میتونیم بریم پیش یه مشاور تا تو حالت بهتر بشه ، چطوره؟جونگ کوک به حرکات و حرفای مرد دقت میکرد.
از بوسه هاش نمیترسید، از لمس هاش چندشش نمیشد
اما چرا؟ اون فرق داشت؟با نگرفتن پاسخ از سمت جونگوی کوچولوش، آروم موهاشو نوازش کرد
میدونست اون پسر تشنه محبته ، تشنه توجه و علاقه است
شاید میتونست با کمی محبت در درمان اون پسر کمکم کنه
درسته اون تصمیم شو گرفته بود
میخواست به اون پسر آسیب دیده کمک کنه، تا زمانی که حالش کاملا خوب شد و تونست از اینجا بره به یه جای امن ، اونو پیش خودش نگه میداشت
YOU ARE READING
Beautiful sad eyes
Fanfictionمولتی شات پایان یافته یه درد مبهم تو چشمای اون پسر بود که تهیونگ نمیتونست نادیده بگیرش به راستی چقدر چشمانش غمگین ولی زیبا بود مولتی شات کاپل : ویکوک ژانر : درام ،رومنس، فلاف ، اسمات 🪙 #1 in # multishot