Part"2"

227 43 4
                                    

آرامشی که رایحه‌ی اقیانوس به بدن امگا منتقل می‌کرد، انکار نشدنی بود.
نفس کشیدن توی اون رایحه باعث می‌شد توله گرگ داخل شکمش آروم بگیره و جونش رو به لبش نرسونه.
همون‌طور که کنار آلفاش نشسته بود، سرش رو روی شونه‌اش گذاشت و اجازه داد مینهو براش میوه پوست بکنه و داخل دهنش بذاره.
- پس مشخص شد وارث حکومت بنگ یه پسر کوچولوی شیرینه!
مینهو موزی از داخل ظرف میوه‌ی روی میز برداشت و بعد از کنار زدن پوستش، اون رو بین انگشت‌های امگاش جا داد تا بعد از توت‌ فرنگی‌هایی که لپ‌هاش رو پر کرده بودن، بخوردش و در همون حال جواب پدرش رو داد.
- منظورت از حکومت رو درک نکردم دد! سر و تهش سیزده تا هتل داری دیگه!
- چطور یه دونه کارخونه‌ی شکلات سازی اون مادر زشت و خودخواهت حکومت حساب می‌شه اما سیزده ‌تا هتل من به چشم جنابعالی نمیان؟
- ببین خودت داری می‌گی کارخونه! حتی اسمش هم ابهت داره. بچم به دنیا بیاد قطعا شکلات‌های خوشمزه‌ی مادربزرگش رو به هتل‌های بی‌مصرف پدربزرگش ترجیح می‌ده.
چانگبین سمت دوست پسر اخموش که پسرشون حسابی کفرش رو درآورده بود، برگشت و به آرومی با نوک انگشت موهای چان رو از روی پیشونیش کنار زد.
دوست پسرش اخم کرده بود و همین باعث می‌شد دلش بخواد از گرگ پیرش در برابر پسرشون دفاع کنه.
- مینهو! حالا داری بچه‌دار می‌شی و باید یاد بگیری بهتر با ددت حرف بزنی. درضمن، وقتی اون بچه بزرگ بشه در آخر باید با پارتنر‌هاش به هتل‌های ددی بنگش یه سری بزنه.
سونگمین با اخم‌های در هم سرش رو از روی شونه‌ی آلفاش برداشت و بعد از قورت دادن میوه‌ی داخل دهنش، بلند اعلام کرد:
- عمرا! من و مینهو داخل تک‌تک اون سوییت‌ها خاطره داریم، نمی‌شه بچه‌مون بره توی اون اتاق‌ها خاطرات جدید بسازه.
چانگبین دستش رو دور شونه‌ی دوست پسرش انداخت و زمزمه کرد:
- ولی همین حالا هم مشتری‌های هتل روی خاطره‌هاتون، خاطره‌ی جدید می‌سازن.
چان با شنیدن حرف دوست پسرش نیشخندی روی لب‌هاش نشوند اما سعی کرد بحث رو به سمتی که خودش علاقه داشت، هدایت کنه.
- براش اسم انتخاب کردین؟
مینهو دستش رو روی شکم کمی برآمده‌ی دوست پسرش قرار داد و همون‌طور که به آرومی نوازشش می‌کرد، گفت:
- هنوز نه... اما انتخاب می‌کنیم.
- خب از اون‌جایی که من پدرتم، سال‌ها زحمت کشیدم و با وجود بد اخلاقی‌هات بزرگت کردم، پس من انتخابش می‌کنم.
- نه دد! حتی اگه پای زحماتی که برام کشیدی هم وسط بکشی باز اونی که بیشتر زحمت کشید، پاپاست. تا جایی که می‌دونم حتی پوشک‌های من رو هم بیشتر اون عوض می‌کرد و تو از زیرش در می‌رفتی! پس به‌خاطر مراقبت‌هایی که از پایین تنه‌ی عزیزم داشت، اون حق بیشتری توی انتخاب اسم پسرم داره.
چان اخم‌هاش رو توی هم کشید و به پشتی صندلی تکیه داد.
- اون ‌موقع هر دومون سن کمی داشتیم. نوزده سالمون بود و برای بزرگ کردن تو، یکیمون باید بیشتر کار می‌کرد. همون موقعی که مادر عزیزت تو رو گذاشت و رفت! حالا همون مادر رو بیشتر از پدرهات دوست داری و هندونه زیر بغلش می‌ذاری!
چان بدون اینکه فرصت حرف زدن به سه مرد دیگه بده، سخنرانیش رو ادامه داد:
- به هرحال درسته که تو حاصل سوراخ بودن کاندومی هستی که تو جوونی ازش استفاده کردم، اما باز هم پسر قشنگ منی. پس من اسم نوه‌ی عزیزم رو انتخاب می‌کنم. در واقع کردم! فلیکس... اسمش می‌شه فلیکس. نمی‌ذارم اسم کره‌ای روش بذارین، نوه‌ام باید مثل خودم اسم انگلیسی داشته باشه.
نگاه ستاره بارونش رو به شکم سونگمین که دست مینهو قسمتی ازش رو پوشونده بود، داد. ناخوداگاه لبخند بزرگی روی لب‌هاش نشست که باعث شد چال گونه‌ی کوچیکش برای دوست پسر ورزشکارش مشخص بشه.
- من رو که کریستوفر صدا نمی‌زنین اما به فلیکس کوچولوم، توله گرگ باهوشم، یاد می‌دم صدام کنه کریستوفر. اون قراره خوشبختیمون رو چند برابر کنه.
- دد! ما پدرهاشیم پس خودمون هم براش...
- قشنگه...
مینهو نگاهش رو به امگاش داد که وسط حرفش پریده بود.
- چی؟
سونگمین سرش رو از روی شونه‌ی مرد برداشت، روی میز خم شد تا توت ‌فرنگی دیگه‌ای برای خوردن برداره؛ اون توت‌ فرنگی‌های لعنتی هی بهش چشمک می‌زدن و می‌گفتن بیا دندون‌هات رو داخل ما فرو کن. سونگمین کی بود که به حرف اون توت ‌فرنگی‌های قرمز و شیرین گوش نده؟
- می‌گم فلیکس اسم خیلی قشنگیه...
.
.
.

Foxiny Family "2min"Where stories live. Discover now